۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

فروش مهر برنزي باستاني و ریتون سفالی گیلان باستان!

غارت و فروش آثار باستانی  ایران همچنان ادامه دارد! پس از اهدای ریتون  زیبای هخامنشی خبرها یی از فروش و مزايده چند اثر باستاني مكشوفه در ییلاقات املش (در مرز بین املش و دیلمان) در اروپا و دبی از جمله مهر باستانی املش و ریتون سفالی املش به گوش میرسد
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۱۳۹۰ مهر ۲۱, پنجشنبه

بلوچ بلوچستان فرهنگ و گویش

سرزمین بلوچستان با مساحتی در حدود 175000 كیلومتر مربع در جنوب شرقی ایران واقع و بین دو عرض جغرافیایی 25 الی 32 درجه عرض شمالی و 58 الی 70 درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ گسترده شده است. از شمال به سیستان و افغانستان، از شرق به پاكستان، از جنوب به دریای عمان و از غرب به كرمان محدود است. برای بیان ملموس تر وسعت بلوچستان، قابل ذكر است كه فاصله شهر زاهدان در شمال آن تا چابهار در جنوب 705 كیلومتر و عرض آن از كوهك تا افق های شرقی جازموریان 590 كیلومتر است. شامل شهرستان های زاهدان، خاش، سراوان، ایرانشهر، سرباز، نیك شهر و چابهار است.
علیرغم وجود تفاوت هایی در جغرافیای طبیعی بلوچستان به طور كلی سرزمینی خشك و لم یزرع است، سرزمینی گرم و درجه حرارت متوسط آن 40 درجه سانتیگراد است. میزان بارش در آن كم و تنها منابع آب آن قنات ها و كاریزهایی هستند كه از آب زیرزمینی تغذیه می شوند و در نتیجه این شرایط طبیعی میزان پراكندگی جمعیت در آن بالا ومناطق مسكونی در فاصله های طولانی از یكدیگر قرار دارند. به لحاظ آب و هوای گرمسیری بیشتر درختان آن خرما و مركباتند وچون آب و هوای این منطقه شباهتی بسیار نزدیك به آب و هوای هندوستان دارد و درختانی چون انبه، نارگیل، موز، انجیر و تمبر هندی، خربزه درختی و... در بلوچستان پرورش می یابند و استعداد طبیعی خاص این منطقه به آن هندوستان كوچك می گویند.
سابقه تاریخی این سرزمین بسیار زیاد است و قدمت آن را بین 8000 تا 10000 هزار سال می دانند و بر پایه كتیبه ها و كتب قدیمی، بلوچ و بلوچستان پیش از اسلام وجود داشته است به گونه ای كه در كتاب دینی یهودیان - تورات - از بلوس پسر كوس نام برده شده است، محققان نیز بلوچ را فارسی شده كلمه بلوس می دانند. به نقل از كتاب تاریخ ماد، بلوچستان درعهد مادها زمان سلطنت آستیاك «اشتوویگو» سال های 549 تا 584 یا 550 تا 585 قبل ازمیلاد مسیح یكی از ساتراپی ها «والی نشین یا استان» شرقی دولت به نام سرزمین پاركانیان یاد شده است. در كتیبه های میخی داریوش بزرگ در بیستون و تخت جمشید سرزمینی كه امروز بلوچستان نام دارد به اسم ماكا یا مكه یاد شده و استان چهار دهم بوده است. به این سرزمین در زمان ساسانیان كوسون می گفتند.
هردوت نیز آن را مكیا یا میكیان خوانده است. در كتیبه های ماگان جزو شهربانی هفدهم داریوش بوده است. مورخ اسكندر مقدونی بلوچستان را «ژدرزیا» ثبت كرده است. ماركوپولو نیز از بلوچستان با عنوان «‌كسمكوران» یاد می كند. اما قرن ها سرزمین كنونی بلوچستان «مكران» نامیده می شده و جهانگردان عرب نیز از آن به نام مكران یاد كرده‌اند. در مورد نژاد بلوچ نیز آنچه مورد توافق اكثر نویسندگان و جامعه شناسان است، نژاد آریایی مردم بلوچ است و به سبب موقعیت جغرافیایی منطقه، قوم بلوچ نژاد خود را به خوبی حفظ كرده است. كمیسیون ملی یونسكو درباره نژاد بلوچ می گوید : «بدون شك قوم بلوچ از همین اقوام آریایی جدا شده و پس از گذشتن از مناطق شمالی به جنوب آمده اند و قرابت زبان بلوچی با زبان باستانی موید این تصور است». دكتر ایرج افشار در بلوچستان وتمدن دیرینه آن می نویسد: «قوم بلوچ ایرانی نژاد و همانند كرد، تاجیك و سیستانی شعبه ای از نژاد آریایی هستند». پروفسور سرهانری راولینسون در تحقیقات خود بلوچ راتیره ای از اقوام آریایی دانسته است.

اكثر پژوهشگران ایرانی و خارجی معتقدند كه نژاد ایرانی خاصه نژاد بلوچ از زیباترین نژادهاست وبه قول اوژن او بن فرانسوی در سلسله جبال غربی و جنوبی كردها، لرها و بلوچ ها از نژاد خالص ایرانی می باشند كه كاملاً دست نخورده مانده اند. كلنل دیمز از طریق علمی عنوان می كند كه دانشمندان جمجمه بلوچ را از نوع پهن سران ایرانی می دانند، حال آنكه جمجمه عرب و هندی از نوع دراز سران است، او ادامه می دهد اگر خصوصیات مغزی و جسمی بلوچ را در نظر بگیریم بایداو را ایرانی نژاد و مانند تاجیكان و دیگر مردمان فلات ایران بدانیم. عطاء الله مینگل از رهبران سیاسی بلوچستان پاكستان می گوید : «ما همانند كردها آریایی هستیم ! ما سامی نیستیم! اگر از زبان بلوچی چنانكه آنها ( اعراب ) می خواهند دست بكشیم، چگونه می توانیم خود را بلوچ بنامیم؟! ما نمی توانیم زبان و هویت خود را رها كنیم» .
در مورد اخلاق و عادات بلوچ ها نیز سعید نیكبختی می نویسد: «بلوچ ها مردمی هستند رشید، غیرتمند، شجاع، درستكار، امانتدار، نترس، خوش قول، مهمان نواز، ناموس دار، جنگجو، بامهارت در جنگ، انتقام جو و كینه به دل به نحوی كه اگر با بلوچ با صداقت رفتار شود، صادق است و اگر به او نارو زده شود، تا جبران مافات هرگز دست بردار نیست» . دكتر افشار می نویسد : «بلوچ انسانی آزاده، میهمان نواز، راستگوی، ناموس پرست، دلیر، سخت كوش، و جنگجو است» . دكتر حسین برهانی می نویسد: «بلوچ مردمی اصیل، مهمان نواز، پرتلاش، پرتحمل، سخت كوش، ساده دل، صادق و پرمحبت است». قاضی عبدالصمد سربازی معتقد است : «بلوچ ها علاوه بر شجاعت دارای خصائل ممتاز اخلاقی دیگری نیز هستند كه به بركت اسلام در وجود آنها تبلور یافته است. این خصائل عبارتند از:
1- وفای به عهد و در این كار بسیار پایبندند
2- صداقت و یكرنگی
3- وفاداری
4- غریب نوازی و یتیم پروری
5- حفاظت از پناهنده و در خطر انداختن خویش برای پاسداری از وی
6- به آب و آتش زدن خویش برای حفظ ناموس و غیرت».
درمعجم البلدان آمده است : «مردم این ناحیت قومی ایرانی، صحرا نشین، دلیر و ساكن بلوچستان كه طوایف خارجی كمتر در آن ناحیه نفوذ كرده اند و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند، آنان دارای لهجه ای خاص كه به بلوچی معروف است هستند». ابن حوقل درصوره الارض نوشته است : «بلوص ها مكنتشان بیشتر از مردمان كوه قفص است و آدابشان نیز بهتر می باشد، در زیر چادر می نشینند وچادرهایشان از پشم ( موی ) بز است، مثل همسایه های خود عادت به نهب و غارت ندارند و هرگز با همسایگان خود در عالم جنگ و كارزار نیستند، بلوص معرب بلوچ است و بلوچ ساكن بلوچستان است». در حدودالعالم نیز آمده است : «بلوچ ها طایفه ای باشند چون اكراد و آنان را بلادی و سیع میان فارس و كرمان در سفح جبال قفص و آنان را شوكت و قوّت و عدد بسیار است. قوم قفص كه طایفه ای دیگرند با همه قوت از هیچكس جز بلوچ بیم ندارند و بلوچ ها صاحبان نعمت و چادرهای مؤیین باشند و مردمان از بلوچ ایمنند، راه نزنند و مردم نكشند و اذیت آنان به كس نرسد و بر خلاف قفص». در عهد كیانیان و سلطنت كیخسرو فردوسی در شاهنامه مردان بلوچ را به شجاعت و جنگجویی ستوده است.

  • سپاهی ز گردان كوچ و بلوچكه كس در جهان پشت ایشان ندیدسپهدارشان بود رزم آزمایدرفشی برآورده پیكر پلنگهمی از درفشش بیازید جنگ
  • سگالیده جنگ مانند قوچبرهنه یك انگشت ایشان ندیدكزو بود گاه و نكویی بجایهمی از درفشش بیازید جنگهمی از درفشش بیازید جنگ
در مورد زبان بلوچی باید گفت كه ریشه زبان بلوچی همانند كردی محل اختلاف نیست و تحت عنوان شاخه ای از شعبه فارسی گروه ایرانی خانواده زبان های هند و اروپایی طبقه بندی شده است. جان محمد نویسنده بلوچ پاكستانی، بلوچی را شاخه ای فرعی از شاخه فارسی زبان های ایرانی می‌داند. با این حال بلوچی با فارسی كهن پیش از اسلام ( پهلوی، اوستایی، مادی‌) رایج در دوران مادها، هخامنشیان و ساسانیان نزدیكی بیشتری دارد، به همین دلیل در زبان بلوچی می توان واژه های فارسی كهن بیشتری پیدا كرد تا در زبان فارسی كنونی. امیر توكل كامبوزیا محقق كرد تبار ایرانی نوشته است: «‌اگر شما فرهنگ زبان پهلوی را در مقابل یك فرد بلوچ بگشایید و لغاتی از هر صفحه آن پیدا كرده و به او بگویید، او خواهد گفت: آقا زبان پهلوی یعنی زبان بلوچی». بلوچی گویش هایی مختلف دارد كه زبان شناسان دو گویش مهم آن یعنی بلوچی شرقی و بلوچی غربی را پذیرفته اند. گویش شرقی در بخش شرقی پاكستان و گویش غربی در پاكستان غربی، ایران، تركمنستان و شیخ نشین های عرب خلیج فارس رایج است. بلوچی غربی با واژه های فارسی بسیار آمیخته است و بنابراین تا حدی با گویش شرقی مناطق كوهستانی شرق بلوچستان تفاوت دارد. گویش شرقی به گفته محمد سردارخان به گویش فارسی كهن عصر هخامنشی بسیار شباهت دارد.
به هر حال بلوچی ادبیات گسترده مكتوبی ندارد و در واقع تا پیش از اواخر قرن نوزدهم میلادی زبانی غیر مكتوب و محاوره ای بود، بلوچ ها معمولاً به فارسی می نوشتند و میراث ادب بلوچی چه شعر و چه نثر غالباً به زبان فارسی است و مشهورترین شعرای بلوچ به ویژه قبل از قرن بیستم نظیر غلام محمد، سید محمد تقی شاه، میرزااحمدعلی، ملامحمد صادق ومهم تر از همه گل محمد مگسی به زبان فارسی شعر می سرودند.
دكتر حسین بر می نویسد: «زبان بلوچی تا قرن نوزدهم ویژگی های خاص خود را به صورت زبان گفتاری حفظ كرد، دراین دوران افسران و دانشمندان حكومت استعماری انگلیس برای اولین بار دستور زبان بلوچی را تدوین ویك فرهنگ لغت ومجموعه ای از ادبیات و فرهنگ عامه را گرد آوری كردند. آثار موكلر، دیمز، گیلبرستون، پیرس، لیچ ودیگران اولین مطالعات سیستماتیك درباره زبان وادبیات بلوچی بود.
قبل از آن فقط برخی از نخبگان كتاب هایی به نام دبتر شعر ( دفتر شعر ) داشتند كه در آن ها اشعار مورد علاقه خود را به زبان فارسی ثبت می‌كردند». دكتر افشار نیز می نویسد : «مهمترین لهجه جنوب شرق ایران، لهجه بلوچی است كه آن را از جهت هیأت قدیمی بسیاری از لغات، بایداز لهجات مهم ایرانی شمرد، لهجه بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشكانی و پهلوی اوایل ساسانی نزدیك است. همانطور كه قبلاً بیان شد، قوم بلوچ و كوچ اصلاً از شمال ایران به جنوب مهاجرت كرده و در سرزمین هایی كه امروز بلوچستان می نامند اقامت گزیدند، به همین دلیل زبان و گویش قدیم بلوچی علاو ه بر بلوچستان در پاره ای از نواحی تركمنستان و همچنین گویش براهویی كه از شعب دراویدی می باشد، درمیان اقوام بلوچ رایج است. گویش بلوچی در ایران به دو شعبه بلوچی شمالی ( سرحدی ) وبلوچی جنوبی ( مكرانی ) تقسیم می‌شود كه گویش بلوچی شمالی شامل نواحی زاهدان، خاش، سیستان و گویش بلوچی جنوبی شامل نواحی ایرانشهر، سراوان و چابهار و نیك شهر و سرباز می باشد كه از نظر تلفظ بیشتر لغات با هم متفاوتند، اما هر دو گویش برای طرفین قابل تشخیص است. با این كه گویش های مختلف بلوچی از زبان واحدی سرچشمه گرفته اند ولی به علت وسعت خاك و عدم ارتباط ساكنان قسمتهای پراكنده، وضع چنان شده كه گویش نقطه ای با نقطه دیگر متفاوت است».
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

مبارزان آذری بر علیه پیشه وری خائن


مبارزان آذري در زمان پيشه وري خائن ............ اين مبارزان پيش از آمدن قواي دولتي پوز پيشه وري رو به خاك زدند .........
آذربايجان هميشه از اين جانبركفان داره .....اگر شك داريد امتحانش كنيد اي خائنين تجزيه طلب

به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

لکها و لکستان

این نقشه لکستان سرزمینی را نشان می دهد. یعنی سرزمینی که اکثریت قریب به اتفاق مرمان آن لک هستند. البته لک ها جدای از این سرزمین بهم پیوسته در نقاط دیگری از ایران و عراق و ترکیه هم زندگی می کنند. گفته می شود که ریشه تمامی لک ها به همین سرزمین مشخص شده در این نقشه باز می گردد. برای ایرانیان مشهورترین لک ها یکی کریم خان زند است و دیگری باباطاهر عریان.
ناحیه یا نواحی لک نشین با لکستان متفاوت است. لکستان تقریبا شامل همین نقشه ای است که ملاحظع می فرمایید. یعنی ناحیه ای که هویت سرزمینی آن لکی است. و شامل شهرستان دره شهر و بخشی از شهرستان شیروان و چرداول در استان ایلام، شهرستان هرسین و بخشی از شهرستان های اسلام آباد غرب، کرمانشاه، صحنه، کنگاور و سنقر در استان کرمانشاه و بخشی از شهرستان های تویسرکان، نهاوند و ملایر در استان همدان و شهرستان های کوهدشت ، دلفان و سلسله و بخشی از شهرستان های پلدختر و خرم آباد و بروجرد در استان لرستان می شود یکعنی اساسا هویت سرزمینی مناطق فوق الذکر لکی است و سایر اقوام اگرچه جمعیت کمی را تشکیل می دهند در مقاطع مختلف تاریخی بطور پراکنده میان لک ها اسکان یافته اند.در عراق لک ها را در کنار کردهای شیعه و لرهای شیعه بعنوان فیلی می شناسند با این تفاوت که اکثر کردهای شیعه و لرهای شیعه ی عراقی نباخاکشان همین عراق امروزی است اما اکثر لک ها از ایران در مقاطع مختلف تاریخی با اهداف تجاری - اقتصادی به بغداد و عتبات عالیات مهاجرت کرده اند. اما با گذشت قرن ها زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند.همچنین در گذشته نوحی لک نشین در شهرستان های پلدشت و ماکو و نیز در جمهوری نخجوان امروزی هم وجود داشته است. نام خانوادگی لکستانی در آن ناحیه یادگار آن دوران است.
برگرفته از فیسبوک: 

United,strong and freeIRAN.ایرانزمین یکپارچه نیرومند و آزاد‏

به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

نابودی تدریجی زبان های تاتی کردی لاهیجی تالشی در جمهوری اذربایجان

نگرشی بر مسایل زبانی در جمهوری آذربایجان
جمهوری کنونی آذربایجان که در ماخذ ایرانی و سریانی « اران » و « ران » نام داشت در ماخذ مولفان یونان و روم باستان ، با عنوان « آلبانیا » و در ماخذ ارمنی با نام « آلوان = اغوان » و «الوانک = اغوانک » و در ماخذ گرجی ( ایبریایی ) به صورت « رانی » آمده است . هرودوت از وجود سه قوم میک ( موخوی ) ، کاسپ و اوتی در محدوده جمهوری کنونی آذربایجان طی سده های ششم و پنجم پیش از میلاد خبر داده است. استرابون که در سده نخست پیش از میلاد و سده نخست میلادی می زیسته ، از وجود بیست و شش قوم و طایفه در سرزمین مذکور یاد کرده است. از اقوام شناخته شده ساکن اران (آلبانیا) می توان به اقوام کاطس (کاسپ) ، آلبان (ران) ، میک که به سبب مشابهت آن را با موغان یکی پنداشته‌اند ، گل (گیل) ، اوتی (اودین) و گرگر ، سیلو (یلب) ، لوپن (لیپین) ، وات ، گاو ، گلوآر ، خرسان ، خچماتاک ، پاسخ( پوسخ)، پوکوان ، تاواسپاران ، خی بیوان ، لاهیج ، تات ، تالش ، بودوگ ، کریز ، کردو خینالوگ اشاره کرد . بعضی از این نامها در آثار مولفان باستان و برخی در نوشته های مولفان عصر ما آمده است. در طول تاریخ ، مسائل زبانی همواره با مسائل و پدیده های قومی در رابطه ای بسیار نزدیک بوده اند . فلذا در بررسی در بررسی مسائل زبانی در جمهوری آذربایجان ، توجه به مسائل قومی ، امری است بسیار ضروری. پس از انقلاب روسیه و اعلام حکومت شوروی در اران که نام جمهوری آذربایجان و سپس نام جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان بر آن نهاده بودند، مبارزه با گسترش زبان پارسی آغاز گشت. خط و کتابت پارسی رایج در آن سرزمین، نخست به لاتینی و اندکی بعد به حروف الفبای روسی بدل شد. مدارس ایرانی که در آنها دانش آموزان به زبان پارسی درس می خواندند بسته شد. حتی به اقوام ایرانی زبان آن سرزمین اجازه تحصیل به زبان پارسی داده نمی شد.در طول تاریخ، مسایل زبانی همواره با مسایل و پدیده های قومی در رابطه ای بسیار نزدیک بوده اند. در بحث، بررسی و اظهارنظر پیرامون مسایل زبانی، مسایل قومی را نمی توان از دیده دور داشت. بنابراین در بررسی مسایل زبانی در جمهوری آذربایجان، توجه به مسایل قومی، امری است بسیار ضروری.جمهوری کنونی آذربایجان که در ماخذ ایرانی و سریانی «اران» و «ران» نام داشت، در مآخذ مولفان یونان و روم باستان، با عنوان «آلبانیا» و در ماخذ ارمنی با نام «آلوان = آغوان» و «آلوانک = آغوانک» و در مآخذ گرجی (ایبریایی) به صورت «رانی» آمده است.(1) هرودوت از وجود سه قوم میک (موخوی2)، کاسپ3 و اوتی4 در محدوده جمهوری کنونی آذربایجان طی سده های ششم و پنجم پیش از میلاد خبر داده است.(2) استرابون که در سده نخست پیش از میلاد و سده نخست میلادی می زیسته، از وجود بیست و شش قوم و طایفه در سرزمین مذکور یاد کرده است.(3) از اقوام شناخته شده ساکن اران (آلبانیا) می توان به اقوام کاطس (کاسپ)، آلبان (ران)، میک که به سبب مشابهت آن را با موغان یکی پنداشته اند، گل (گیل)، اوتی (اودین) و گرگر، سیلو5 (یلب)، لوپن6(لیپین)، وات7، گاو8، گلوآر9، خرسان10، خچماتاک11، پاسخ12 (پوسخ)، پوکوآن13، تاواسپاران14، خی بیوان15، لاهیج، تات، تالش، بودوگ16، کریز17، کردوخینالوگ اشاره کرد. بعضی از این نام ها در آثار مولفان باستان و برخی در نوشته های مولفان عصر ما آمده است.استرابون ضمن اشاره به وجود بیست و شش قوم در سرزمین آلبانیا (اران) می نویسد که هر قبیله زبان خاص خود را داشت و مردم آن سرزمین به بیست و شش زبان سخن می گفتند.(4)بنابر مآخذ مندرج در آثار محققان، اکنون در جمهوری آذربایجان چند قوم برجا مانده اند. اینان تات ها، تالشی ها، اودین ها که خود را اودی و اوتی می نامند و نیز مردم گروه قومی شاه داغ شامل بودوگ ها، کریزها و خینالوگ ها هستند که هر یک به زبان و گویش خاص خود سخن می گویند.(5)از واژه ها و دستور زبان ارانی که زبان عمده ساکنان اران بوده، جز چند اسم خاص و نام های اقوام و قبایل برجا نمانده است. در سده پنجم میلادی کشیشی ارمنی به نام مسروپ ماشتوتس 14 به تدوین خط و کتابت ارانی همت گمارد. در این دوره به زبانی ارانی اشاره شده است. موسی خورنی تاریخنگار ارمنی سده پنجم میلادی در کتاب «تاریخ ارمنستان» با تفصیل به این مطلب اشاره کرده است.(6) از مآخذ چنین برمی آید که زبان قوم گرگر، منشاء و پایه زبان ارانی را تشکیل می داده است. موسی خورنی ضمن اشاره به این مطلب می نویسد که مسروپ ماشتوتس «برای زبان سرشار از اصوات خشن، ناموزون، حلقی، عاری از پیوستگی و بربرگونه گرگرها، حروف الفبایی پدید آورد».(7)برای بسیاری از قفقازشناسان این مساله مطرح بوده است که زبان مردم اران به کدام یک از گروه های زبانی تعلق داشته است. شانیدزه محقق گرجی، بر این عقیده است که پس از تصرف قفقاز از سوی تازیان، مردم آن منطقه هنوز به زبان خود سخن می گفتند.(8) ابن حوقل که در سده چهارم هجری می زیسته، ضمن اشاره به تعدد زبان و گویش در کوهستان های اطراف برذعه (بردع) متذکر شده است که «زبان مردم برذعه، ارانی است».(9) از نوشته ابن حوقل چنین برمی آید که زبان ارانی تا زمان او وجود داشته و سپس راه انقراض پیموده است. اکادمیسین بارتولد معتقد است که ارانی ها، دارای آثار مکتوب خویش بودند و کتاب مقدس (انجیل)، به زبان ارانی ترجمه شده بود.(10) با این وصف طی گذشت زمان، نه تنها خط و کتابت، بلکه زبان آنان نیز از میان رفت.(11) گروهی ابراز تردید کرده، متذکر شده اند که قومی با دارا بودن آثار مکتوب و داشتن کتاب مقدس، چگونه ممکن است زبان خود را از دست بدهد؟ بارتولد در پاسخ به این ابزار تردید متذکر گردید که «ما به نمونه های بسیاری از این قبیل بر می خوریم». وی ضمن اشاره به زبان خوارزمی اظهار داشت: «با آن که زبان خوارزمی تا سده یازدهم میلادی، دارای اسناد و مدارک مکتوب بود، مع هذا به کلی از میان رفت، ولی بعضی واژه های خوارزمی همچنان باقی مانده است. به نظر من، بعضی واژه های ارانی (آلبانیایی) نیز نزد مردم این سرزمین، باقی و محفوظ مانده است. چه بسا ممکن است در استان سابق باکو نیز به این واژه ها برخورد کرد.» (12)مساله از میان رفتن یک زبان و استحاله آن در زبان دیگر، مطلب تازه ای نیست. در تاریخ از این گونه حوادث بسیار بوده اند. نمونه آن انقراض زبان های مردم مصر و شمال آفریقا که جای خود را به زبان عربی داد و نیز زبانهای مردم ماوراءالنهر (ورارود)، اران، آذربایجان و روم شرقی (آسیای صغیر) که در زبان ترکی مستحیل شدند.سرزمین اران بعدها به چند منطقه اران، شروان، قراباغ و غیره منقسم گشت. بعضی مردم این مناطق، از اقوام ایرانی زبان بوده اند که از آن جمله اند، گل ها (گیل ها)، تالشی ها، تات ها و لاهیج ها. اینان مانند بعضی گروههای قومی ساکن این سرزمین زبان خود را حفظ کردند. وجود اقوام ایرانی زبان در منطقه اران و شروان، سبب رواج زبان پارسی دری در میان مردم آن سرزمین شد. مردمی که به گویشهای ایرانی گفتگو می کردند، در قفقاز نیز زبان پارسی را حتی در دوره حکمرانی ترکان، به عنوان عامل ارتباط میان خود حفظ کردند. پس از جنگهای ایران و روس و حاکمیت روس ها بر قفقاز، زبان پارسی همچنان جایگاهی بس والا داشت. کسی میرزا فتحعلی آخونداف، عباسقلی آقاباکیخانوف و بسیاری دیگر را مجبور نکرده بود، به فارسی بنویسند و شعر بسرایند. جز از مدارس دولتی و خصوصی، حتی در مکتب خانه های قفقاز نیز شاگردان به پارسی درس می خواندند و این زبان را وسیله ارتباط میان خود می دانستند. رواج و گسترش زبان فارسی در قفقاز، هرگز اجباری نبود، بلکه داوطلبانه و اختیاری بود. در دربند، تفلیس، شروان، گنجه، بردع، بیلقان، نخجوان و اطراف رود کر (کورا)، شکوفاییفرهنگ ایرانی که زبان پارسی ناقل و حامل آن بود، به روشنی احساس می شد. خاقانیشروانی پیرامون این شکوفایی فرهنگی و جایگاه آن در اطراف رود کر و مقایسه آن با مناطق اطراف قندهار و ماوراءالنهر چنین نوشت:
«...
کهتر، روزی [به] مبالغت ثنای مفرط می راند در باب نهر کر که بر سایر انهار قندهار و قیروان و میان خانه ایران و توران به منافع رسانیدن شرف دارد و صدهزار دریای فضیلت و صفا و طریقت از اشخاص اصفیا و روسا بر شط آن رود و شاطی آن نهر توان یافت». در اثر ارزشمند محقق محترمآقای عزیز دولت آبادی، نامها و نمونه هایی از اشعار یکصد و هفتاد و هفت تن از سخنوران پارسی گوی قفقاز چون خاقانی شروانی، نظامی گنجه ای، مجیرالدین بیلقانی، ابوالعلای گنجه ای، مهستی گنجه ای و بزرگان ادب پارسی آمده است.(13)پس از انقلاب روسیه و اعلام حکومت شوروی در اران که نام جمهوری آذربایجان و سپس نامجمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان بر آن نهاده بودند، مبارزه با گسترش زبان پارسیآغاز گشت. خط و کتابت پارسی رایج در آن سرزمین، نخست به لاتینی و اندکی بعد به حروفالفبای روسی بدل شد. مدارس ایرانی که در آنها دانش آموزان به زبان پارسی درس میخواندند بسته شد. حتی به اقوام ایرانی زبان آن سرزمین اجازه تحصیل به زبان پارسی داده نمی شد. اینان که در محدوده خود به گویشهای ایرانی خویش گفتگو می کردند، ناگزیر شدند در مدارس ترکی زبان یا روسی زبان تحصیل کنند. حال آن که پس از نفوذ ترکان در پهنه قفقاز، نه تنها گروههای قومی ایرانی زبان ، بلکه عناصر غیرایرانی ساکن قفقاز نیز پارسی را به عنوان زبان کتابت و رابطه رسمی میان خود پذیرا شدند.چنان که پیشتر اشاره شد، گروه های قومی تات، تالش، لاهیج و کرد، از اقوام ایرانی زبان ساکن جمهوری آذربایجان هستند.تاتها قوم ایرانی کوچکی هستند که در قفقاز سکنی دارند و زبان آنها تاتی است. کسانی که به این زبان گفتگو می کنند در محدوه های جزیره مانند کوچکی واقع در نواحی مختلف از جمله شبه جزیره آبشوران (در قصبه های بالاخانی، سوراخانی، صابونچی، مشتقی18 و چند منطقه مسکونی دیگر)، شمال شرق جمهوری آذربایجان در دامنه کوههای خیزین19، سیازان20، قوناق کند، دوچی، قوبا(قبه)، اسماعیل لی و نیز در شهرهای دربند، مخاچ قلعه، بویناک21 و بعضی روستاهای جمهوری داغستان و نیز چند شهر شمال قفقاز، به ویژه شهرهای گروزنی22 و نالچیک23 سکنی دارند.(14)در گذشته تاتها از دیدگاه معتقدئات دینی به دو گروه بخش بخش می شدند:
1. 
تاتهای یهودی که بیشتر در داغستان، وارتاشن24 و قوبا (قبه) در جمهوری آذربایجان زندگی می کنند؛
2. 
تاتهای مسلمان که در شبه جزیره آبشوران، خیزین، دوه چی و دیگر نواحی سکنی دارند؛
این تقسیم بندی تاکنون نیز به صورت زبانی باقی مانده است.(15)هر یک از این گروه ها به لهجه های خاص خود سخن می گویند و میان آنها تفاوتهایی وجود دارد. از دیدگاه معتقدات دینی، گروه دیگری نیز با عنوان تاتهای مسیحی در روستای ماتراسه25، در بخش اسماعیل لی و روستای کیلور26 بخش دوه چی جمهوری آذربایجان زندگی می کنند و به تاتهای مسلمان گرایش دارند. گویش تاتی لاهیج های بخش اسماعیل لی جمهوری آذربایجان تا اندازه ای مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. البته میان تاتهای لاهیج و زبان لاهیجی آن منطقه تفاوتهایی وجود دارد. تاتهای مسلمان بعضی سنی و بعضی شیعه مذهبند. از روستای افروجه (16) تا قوناق کند، همه جا تات نشین بود، ولی مردم آن به شدت ترکی شده اند.(17)در منطقه ای به مساحت دو هزار کیلومتر مربع، در اراضی پنج منطقه خیزین، سیازان، دوه چی، قوناق کند و قوبا، جز از لاهیج، گویش تاتی تاتهای مسلمان رایج است طول این منطقه 90 و پهنای آن 30 کیلومتر است. در این محدوده وسیع هنوز به نام های پارسی نواحی چون چهره زمین، گل یخ، خیزی، تودار، چارمامازور، گیلان آوا، گرمیان، چهار قشلاق ، دره زارات ، گنداب ، زیبه ، چراغ ، گیره سنگ ، رنگی دار، افروجه ، دوراهی، گام - گام، یوسف قاسم ، بد ،خانگاه ، زیرتنگه ، خروشه برمی خوریم که تاتها در آن نواحی زندگی می کنند.دو زبانی در میان تاتهای جمهوری آذربایجان صورتی گسترده یافته است. در روستاهایی کهنزدیک راههای عمده قرار گرفته اند، اغلب اهالی، جز تاتی، زبان ترکی نیز می دانند. کسانی که ترکی نمی دانند، اغلب سالخوردگان و یا کودکانی هستند که به سن مدرسه نرسیده اند. خانواده هایی هستند که در آن بزرگترها میان خود به تاتی تکلم می کنند، ولی با فرزندان خود ناگزیر به ترکی سخن می گویند. نوجوانان و جوانان یا گویش تاتی را نمی دانند، یا این که بسیار بد تکلم می کنند. سالخوردگان نیک به یاد دارند که زمانی در سرزمینَان گویش تاتی رایج و متداول بود و مناطق تحت سکونت آنان «تاتی زبان» خوانده می شد، ولی اکنون تنها بخشی از اعضای خانواده ها، درون خانه به تاتی سخن می گویند. ازدواج و آوردن عروس از روستاهایی که اهالی آن روستاها به زبان ترکی سخن می گویند، سبب نفوذ و گسترش زبان ترکی میان تاتها شده است. کسانی که برای تحصیل و یا خدمت در ارتش به مناطق ترکی زبان می روند، پس از بازگشت به روستاهای خود، ناگزیر به ترکی سخن می گویند، زیرا در دوران تحصیل و یا خدمت سربازی زبان مادری را از یاد برده اند.(18) اغلب زنان سالخورده هنوز قادر به تکلم درست به زبان ترکی نیستند. کودکان در مدرسه ها تنها زبان ترکی را می آموزند خوانندگان در مجالس جشن و سرور تنها به ترکی ترانه می خوانند، چون تاکنون از سوی دولت و دستگاههای رادیو، تلویزیون و موسسات هنری هیچ توجهی به فرهنگ و هنر این گروه از مردم و نیز دیگر گروههای قومی مبذول نشده است.بدین روال گویشهای تاتی زیر سیطره زبان ترکی حاکم قرار گرفته و در حال نابودی و انقراض کامل است. فقدان آثار مکتوب به زبان تاتی یا پارسی، جریان مساعدی برای استحاله این زبان، در زبان ترکی فراهم کرده است.وضع تالشی ها از این نیز دردناکتر است. متاسفانه تاکنون آمار رسمی درباره شمار تاتها وتالشی ها ارائه نشده است.سرزمین تالش بخشی از ایران بود که در سال 1813 میلادی با انعقاد پیمان گلستان و سپس ترکمان چای در سال 1828 میلادی، قسمتی از آن ضمیمه امپراتوری روسیه شد.(19) بنابراین تحقیقات ب.و.میللر، با آن که 3/86 درصد اهالی لنکران، 4/82 درصد اهالی جوند، 4/86 درصد اهالی آستارای جدا شده از ایران، 30 درصد اهالی موسی لی و 2/1 درصد اهالی ورگه دوران، تالشی هستند، مع هذا گروههای معینی از این قوم ایرانی کهن را به خاطر رضایت بعضی ناسیونالیستهای ترکی زبان قفقاز، مستحیل و منقرض تلقی می کنند. این گونه برخورد از دوران امپراتوری روسیه معمول بوده است. «چرکاسکی27» که در خدمت پتر اول امپراتور روسیه قرار داشت، به وی توصیه کرد که شهرها و مناطق اطراف دریای خزر را هر چه زودتر به روسیه ملحق کند، زیرا ترکان عثمانی چنین قصدی دارند و تاخیر در این کار زیانبار خواهد بود».(20)در سال 1723 میلادی روس ها به سواحل تالش حمله ور شدند و در بهار همان سال شهر رشت را به تصرف آوردند، ولی تصرف رشت دیری نپایید. سپاه ایران در سال 1734 میلادی سرزمین تالش و کرانه های جنوبی دریای خزر را از تصرف بیگانگان خارج کرد.(21) در سال 1812 میلادی بار دیگر بخشی از سرزمین تالش به تصرف سپاه روس درآمده و در سال 1828 میلادی ضمیمه خاک روسیه شد.در دائره المعارف بزرگ شوروی زیر عنوان «تالش ها» مطالبی آمده است که موید سیاست استحاله نسبت به مردم تالش است. در اینجا شمار تالشی های ایران را در سال 1972 نزدیک هفتاد هزار نفر نوشته اند، حال آن که به شمار تالشی های جمهوری آذربایجان، حتی اندک اشاره ای نشده است. در همین مجلد به نکته ای بس شگفت انگیز برمی خوریم که نمونه ای از سیاست استحاله این قوم در میان ترکی زبانان است. در مطلب دائره المعارف چنین آمده است: «در اتحاد شوروی، تالشی ها که با آذربایجانی ها (مقصود ترکی زبانان جمهوری آذربایجان است) از دیدگاه فرهنگ مادی و معنوی بسیار نزدیک هستند، با اینان درآمیخته و ممزوج شده اند. از این رو در سرشماری سال 1970 از آنان به صورتی جداگانه یاد نشده است».(22) تاکنون ندانسته ایم که تالشی ها چه وجه مشترکی با ترکی زبانان قفقاز دارند؟
نکته قابل ذکر آن که 19 سال پس از سرشماری سال 1970، مراد حاجی یف گزارشگر یکی از نشریه های مسکو، شمار مردم تالش را در سال 1989 تا پانصد هزار نوشته است.(23) همین گزارشگر شمار تالشی ها را ضمن مصاحبه با یکی از مسئولان سرشماری جمهوری آذربایجان جویا شد. آن شخص مسئول در پاسخ وی چنین گفت: «زمانی بود که تالشی ها وجود داشتند، ولی حالا دیگر وجود ندارند. آنها مستحیل و ادغام شده اند.»(24)شگفتا، در کتاب دو جلدی زیر عنوان «مردم قفقاز» که به سال 1962 در مسکو به چاپ رسید، فصلی کامل به مردم تالش ساکن جمهوری آذربایجان اختصاص یافته است. چگونه ممکن است ظرف هشت سال استحاله و انقراض کامل این قوم صورت گرفته باشد؟(25)در اتحاد شوروی، تالشی ها به عنوان قومی جداگانه منظور نشده اند. آن بخش از مردم تالش که در جمهوری آذربایجان سکنی دارند، همانند تاتها، لاهیج ها و دیگر مردم ایرانی زبان آن سرزمین از تحصیل به زبان مادری و نیز از تحصیل به زبان فارسی محرومند. اینان ناگزیر از تحصیل به زبان ترکی هستند. حالت دوزبانی در میان این مردم، رفته رفته به مرگ زبان قومی و استحاله آن در زبان حاکم ترکی می انجامد. در کتاب «مردم قفقاز» نویسنده فصل مربوط به تالش ها، پیرامون زبان مردم تالش چنین نوشته است: «گر چه زبان تالشی تا روزگار ما پابرجا مانده است، ولی محدوده آن رفته رفته تنگ و تنگ تر می شود... اکنون به تقریب همه تالشی ها دوزبانی هستند و به موازات زبان مادری خود، به زبان آذربایجانی (ترکی قفقازی) گفتگو میکنند».(26)در مورد کردهای ساکن جمهوری آذربایجان نیز وضع بر همین منوال است. طبق آمار غیررسمی متجاوز از دویست و پنجاه هزار کرد در آن جمهوری زندگی می کنند، ولی رسماً اعلام شده است که در آنجا کردی وجود ندارد. با آن که این مساله بارها از سوی کردان مطرح شده است، هیچ پاسخی تاکنون دریافت نشده است.زمانی درس خوانده های اقوام ایرانی زبان ساکن قفقاز دوزبانی بودند و جز از زبان قومی زبان پارسی را نیز می دانستند، چنان که از اشعار و نوشته های آنان پیداست. با ورود زبان ترکی درآغاز سه زبانی و حتی با ورود زبان روسی ناگزیر چهار زبانی شدند. زبانهای روسی و ترکی با بهره گیری از قدرت حاکم، عرصه را بر زبان فارسی تنگ و آن را در محدوده قفقاز بسیار ضعیف و منقرض کردند. متعاقب آن نوبت به انقراض گویشهای قومی رسید و چنان که دیدیم این گویشها نیز در حال انقراضند. اکنون جدال میان زبان روسی و زبان حاکم محلی جریان دارد. تا چه پیش آید.به گفته فردوسی : سحر تا چه زاید، شب آبستن است.
پی نوشت ها :
1- 
دکتر عنایت الله رضا، عضو هیات تحریریه فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز است.
Mukhoi2-  /Kasp3- 
/ /ti4- Silv5- /Lupen6- /Vat7- /Gav8- /uar9-  /Khrsan10-  /Khechmatak11-  /Paskh12-   /Pukuan13- 
Tavasparan14-  /Khibivan15- 
 /udug16-   /17-  /Mashtaghi18-   /Khizin19-   /Siazan20-   /Buynak21-    /Grozni22-   /Nalchik23-  Vartashen24-   /Matrasa25-   /Cherkasskii26- 
یادداشتها
1. 
مارکوارت، یوزف، ایرانشهر، بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه دکتر مریم میراحمدی، تهران، 1373، صص 221-222 و حاشیه های 181 و 186
2. Herodotus, with an English Transiation, London the Loeb classical Library, 1948, Book III, 92, 93, VII, 67,68
3. The Geography of Strabo, London, Loeb, 1984, Book XI, 4,6.
4. Ibid
5. Trofimova A.G., Guliev, G.A., Narodi kavkaza, II, Moscow, 1962, Str.181-204.
6. Movses Khorenatsi, Istoriia Armenii, Perevod G.Sarkisiana, Erevan, 1990, kn. III, gl.52, 53,54, str. 192-194.
7. Ibid., kn. III, gl57, str.194.
8. shanidze A.G., Iazik I pismo kavkazskikh albantsev, Vestnik etdel. Obsh. Nauk AN Gruz SSR, Tbilisi, 1960 str.169.
9- 
ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران، 1345، ص 96.
10. Bartold, V.V., Mesto prikaspiiskikh oblastei v istorii musulmanskogo mira, Sochineniia, Tom II, chast (1), Moscow, 1963, str. 662.
11. Ibid.
12. Ibid., Str. 662-663.
13. 
دولت آبادی، عزیز، سرایندگان شعرپارسی در قفقاز، تهران، 1370.
14. Griunberg A.A. Izik severoazerbaijanskikh Tatov, Leningrad. 1963.
15. Ibid.
16. 
نام پارسی «افروجه» آب فروجسته است. این نام به سبب نزدیکی محل به آبشاری است که آب آن از فراز کوه، فرو می ریزد.
17. Griunberg A.A., Iazik severoazerbaijanskikh Tatov, Leningrad, 1963.
18. Ibid.
19. Trofiwova A.G., Talishi V kn. Narodi Kavkaza, Tom II, Moscow, 1962, str. 187-188.
20. Istoriia Azerbaijana, pod red. I.A. Huseinova I dr., Baku, 1958, Tom I, str.298.
21. 
محمدکاظم مروی، وزیر مرو، عالم آرای نادری، به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی، تهران، 1369، ج1، ص 366-388؛

Istoriia Azerbaijana, pod L.A. Huseinova I dr., Baku, V.I, 1958, str.317-318.
22. Bolshaia Sovetskaia Entsiklopediia, Tretie izdanie, Moscow, Tom XXV, 1976, str. 237.
23. Hajiev Murat, Vo krug sveta, 1989, No.7.
24. Ibid
25. Talishi v kn. Narodi kavkaza, pod red. Gardanov B.A. idr., Moscow, 1962., str. 187-194.
26. Trofimova A.G. Talishi, v kn. Narodi Kavkaza, v.II, Moscow, 1962, str. 1
87.
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed