جعل وتحریف تاریخ از پور پیرار تا غیاث ابادی با تاریخ نویسان جمهوری اسلامی بیشتر اشنا شوید!



مکیاول سیاستمدار معروف ایتالیائی سده 16 در کتاب «هنر جنگ» مینویسد« اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن. و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای در بیاور، چون زمانی که ابزار «راستی» را در دست نداری، دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است» .
این شیوه اندیشه ای را سده ها پیش از مکیاول، نخست تازیان و سپس تازی پرستان در 00 14 سال گزشته به خوبی ( و با پیروزی نسبی» در مورد ایرانیان برای در هم کوبیدن فرهنگ و هویت آنها انجام داده اند. امروز شیادان حرفه ای با تیترهای « استاد » ، « مورخ » ، « نویسنده» وارد میدان شده و هر روز از آستین گشاد خود دروغی را خارج کرده و آنرا بسوی مردمانی که از همه جا بی خبر نگه داشته شده ولی پاک و جستجوگر مانده هدف میگیرند.
این دروغها دور و بر چند موضوع کهنه که بارها و بارها ساختگی بودن آنها در کتابها و نوشتار های گوناگون ثابت شده میگردند : در این پست به معرفی یکی از  نئو دروغ پردازان میپردازیم گرایش ایرانیان به هویت وفرهنگ ایران پیش از اسلام باعث ترس جمهوری اسلامی شده است و جدیدا تاریخ نویس نویسنده دکتر و.. با حمایت کامل حکومت اسلامی به تحریف دروغ وجعل تاریخ  پیش از اسلام میپردازند  نا گفته نماند مسولین جمهوری اسلامی از ابتدا انقلاب سیاستی ضد ایرانی و ضد فرهنگ و هویت ایرانی را پیش گرفته اند ابتدا تازش به تاریخ ایران حمله به فردوسی حمله به جشن وایین های باستانی حذف تاریخ پادشاهی از کتب درسی و امروزه  فعالیت عده ای جاعل به واسطه دکترای قلابی از یکسو و فیلتر و حذف وبلاگهای تاریخی مستقل از سوی دیگر و این در ادامه اسلامیزه کردن کشور صورت میگیرد قلم به مزدان ج.ا سعی میکنن با جعل وتحریف تاریخ و نوشتن مقالاتی غیر واقعی بدون سند که در محافل اکادمیک دنیا دو زار نمی ارزد تاریخ ایران پیش از اسلام و تاریخ باستان ایران را دروغی  بنماند و در این راه از هر حربه کثیفی استفاده میکنند  دو نفر از فعالترین قلم بمزدان حکومت اسلامی...
 پور پیرار و غیاث ابادی نام دارند که به اعمال و کارنامه ی هردو با مدارک کافی خواهیم پرداخت پور پیرار بدلیل سابقه خراب عضویت در حزب توده  خیانتها و گسترده بودن جعلیات وی در پستی جداگانه پرداخته ایم
 پاسخ به تحریف های غیاث ابادی در مورد تاریخ ایران

توهین رضا مرادی غیاث آبادی به ملت ایران

رضا مرادی غیاث آبادی – که علاقه زیادی به چیزهای شیرین دارد – اخیرا یک جعبه پشمک غیاث آباد (احتمالا از محل فروش ترجمه منشور دکتر ارفعی) برای دوستانش جایزه تعیین کرده که می خواهم چند سطری درباره اش بنویسم. اما پیش از اینکه به پشمک غیاث آبادی برسیم لازم است درباره توهین وی به ملت ایران بنویسم که اخیرا منتشر کرد. آقای غیاث آبادی در مطلبی که ظاهرا خطابش من و شخص دیگری است، به پارسیان هم توهین می کند و پارس کردن و چیز زیادی نوش جان کردن را به ایشان نسبت می دهد:
«مثل پارسیان پارس می‌کردند و چیزهای زیادی نوش جان می‌فرمودند».
معلوم نیست منظور غیاث آبادی از این چیز زیادی نوش جان کردن همان شکرهایی است که اخیرا خودش به صورت پشمک می خورد یا منظور دیگری دارد؟ علی ایحال توهین به یک گروه قومی در هر جای دنیا محکوم است و مخصوصا اگر به گروهی توهین کند که بخش عمده یک ملت  و جامعه میزبانش هستند، این موضوع اهمیت بیشتری هم می یابد. همانطور که می دانیم عنوان پارسیان و پرشین در زبانهای دیگر هم به همان معنای ایرانی کاربرد دارد. متاسفانه گویا در مملکت ما مرجعی نیست که به اینگونه ژاژخایی و دهان درانیها رسیدگی کند.
البته غیاث آبادی پس از چند ساعت این نوشته اش را پاک کرد و دوباره چند ساعت بعدتر نسخه بازنویسی شده اش را انتشار داد که در آن «پارسیان» به «پارسیان هخامنشی» تبدیل شده بود و در نهایت هم رساله ای درباب مزایای پارس کردن سگ نوشت که یعنی خیلی هم خوب است و هیچ ایرادی ندارد!

علی ایحال همه اینها نشان می دهد که آقای غیاث آبادی خودش  دقیقا همان کسی است که آن چیزهای زیادی را نوش جان کرده و حالا هم که این موضوع را پذیرفته، از بقایایش یک جعبه پشمک خیرات می کند.

 پشمک غیاث آبادی

غیاث آبادی می خواهد یک جعبه پشمک خیرات کند و در ارتباط با شرایط واگذاری پشمکش هم در وبلاگش نوشته  من ضمن اینکه غیاث آبادی و پشمکش را به هم می بخشم و اکیدا توصیه می کنم اینطور ولخرجی ها را با پول فروش کتاب منشور دکتر ارفعی نکند، تصمیم گرفتم دستکم برای چند تا از پرسشهایش پاسخ بنویسم.
می گوید:
ما راستش مقداری خسته شده‌ایم از بس دیگران سند خواستند و ما دادیم، عیبی دارد حالا ما بخواهیم و دیگران بدهند؟
در ادامه می پرسد:
کدام نهاد جهانی روز جهانی کورش را وضع کرده و یا چنین مناسبتی در کدام تقویم جهانی آمده است
پاسخش خود ما است. ما خودمان اراده می کنیم که برای کورش بزرگداشت برگزار کنیم به احدی هم ارتباطی ندارد. مگر برای بزرگداشت گرفتن باید از غیاث آبادی و نهادهای جهانی اجازه گرفت که چنین مطلب مهملی را می نویسد. ما ایرانیان روز کورش را برگزار می کنیم و دیگران هم برگزار خواهند کرد.همانطور که نویسنده  این مقاله در هافینگتون پست هم به این موضوع اشاره می کند.
می پرسد:
سخنان گهربار کورش (مانند بدن مرا بدون مومیایی در خاک پاک وطن دفن کنید/ برای مبارزه با تاریکی شمشیر نمی‌کشم بلکه چراغ به دست می‌گیرم) در کدام سند تاریخی آمده است
نه من و نه هیچکدام از دوستانم که خزعبلات این شخص را تا امروز درآوردیم راوی حدیث نیستیم. اگر هم چیزی نقل شده بر خلاف مهملات غیاث آبادی با ذکر منبع بوده است. اگر ادعایی دارد می تواند خلافش را نشان دهد. اما آنچه که برای من مسلم است، در گذشته عامه مردم برای پیامبر اسلام و امامان شیعه جملات قصار جعل می کردند و حالا همان جملات را که از کنفسیوس و مسیح و شخصیتهای تاریخی در می آورند به کورش و داریوش و رضا شاه نسبت می دهند و در وبلاگها و ایمیل لیستها برای همدیگر می فرستند. اینکه دو جمله بالا هم از همان جملات جعلی باشد یا نه را من نمی دانم ؛ اما اگرغیاث آبادی یا دیگران می خواهند کسی را بازخواست کنند یا چیزی را از جایی نقل کند باید جایش را بنویسد و از نویسنده بخواهد که برای نوشته اش منبع معتبر بیاورد. به این کار می گویند مغلطه مرد/انسان پوشالی یعنی چیزی را به کسی نسبت می دهد که از او نیست و بعد تلاش می کند تا آن را رد کند تا مخالف خود را ناموجه جلوه دهد. در اینجا هم غیاث آبادی قصد دارد اینطور وانمود کند که مخالفان من همانهایی هستند که این مطالب را درآوردند.
در ادامه می گوید:
نام دین زرتشتی در کدام سند تاریخی قبل از ۱۵۰ سال پیش آمده است؛ یا به کسی که نشان دهد نام زرتشت در کدام سند تاریخی کهن‌تر از ۱۸۰۰ سال پیش آمده است
این احتمالا نخستین پرسش آقای غیاث آبادی است که ارزش پاسخ دارد. به گفته پروفسور پرونل از دانشگاه پاریس، نخستین اشاره به نام زرتشت، مربوط به قرن پنجم پیش از میلاد یعنی تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش و از سوی تاریخنگاران یونانی است.
به گفته ی پروفسور مری بویس (غیاث آبادی پس ازآن مهملات درباره ازدواج زرتشت و دخترش،احتمالا باید مری بویس را بشناسد.) مذهب زرتشت در قرن چهارم پیش از میلاد مذهب ایرانیان بود.
اگر به منابع بیشتری نیاز بود، اینجا را نگاه کنید.
می گوید:
به کسی که نشان دهد در کدام سند تاریخی از کورش به عنوان بنیانگذار کشور ایران یاد شده است
در دانشنامه بریتانکا مدخل Achaemenian society and culture چنین آمده:
Cyrus II, founder of the Achaemenian Empire,
کورش دوم  بنیانگذار امپراتوری هخامنشی [است].
پایین تر:
the Achaemenian Empire is seen as the beginning of the Iranian nation, one of the pivotal peoples in the modern Middle East.
امپراتوری هخامنشی به عنوان آغاز ملت/کشور ایران شناخته می شود. یکی از پر اهمیت ترین مردم در خاورمیانه مدرن.
برای  آگاهی و رجوع:
Iran, ancient. (2011). Encyclopædia Britannica. Encyclopædia Britannica Ultimate Reference Suite.  Chicago: Encyclopædia Britannica.
می پرسد:
 کسی که عکسی از تمثال بی‌مثال منشور کوروش که بر سردر سازمان ملل آویزان است و اینجوری دلنگ‌و‌دلنگ می‌کند را نشان بدهد
غیاث آبادی پیشتر این مطلب را به صورت یک پست مجزا هم نوشته بود که تجزیه طلبان پان ترکیست آن را روی شبکه های اجتماعی انتشارش دادند:
اینکه می‌گویند منشور کورش را بر سردر سازمان ملل آویزان کرده‌اند، یکی دیگر از دغل‌‌کاری‌های تمام‌نشدنی کورش‌پرستان است. اما ذهن سازنده آن که احتمالاً فاقد «هوش سرشار نژاد پاک آریایی» بوده، مقداری ناشیانه عمل کرده و سازمان ملل را با جگرکی سر کوچه اشتباه گرفته و تصور کرده در سردر آنجا هم چنگک‌هایی برای آویزان کردن دل و قلوه برقرار شده است. با این حال از کورش‌پرستان محترم خواهش می‌کنم که اگر می‌شود و مقدور است و اگر خدای نکرده ادب آریایی‌اشان گُل نمی‌کند، عکسی از آن سردر مزین به کتیبه یا تمثال بی‌مثال منشور کورش را به این بنده سراپا تقصیر نشان بدهند تا یک وقت خدای ناکرده آن «موضع مبارک» را ندیده از دنیا نرفته باشم. قول می‌دهم که آن تمثال را فوراً در ذیل همین مطلب منتشر کنم.
البته اضافه کنم که عده‌ای نیز مدعی هستند که شعری از سعدی بر سردر سازمان ملل آویزان است. این ادعا نیز مثل آن یکی نادرست است.
همانطور که غیاث آبادی با توجه به تجربیاتنش در جگرکی مطرح می کند، سردر سازمان ملل جای آویزان کردن منشور کورش یا شعر سعدی نیست. اما نسخه ای بدلی از منشور کورش در ورودی سازمان ملل در شهر نیویورک نگهداری می شود که برای آگاهی بیشتر می توانید اینجا یا اینجا یا اینجا را ببینید.
در مورد آن شعر معروف سعدی هم من چند سال پیش مطلبی نوشته بودم  و به مقاله هافینگتون پست اشاره کردم که آن مطلب و اشاره به این چامه در ورودی ساختمان سازمان ملل را می توانید از اینجا بخوانید:
Though born in Shiraz, Sa’di (1184-1283) traveled widely throughout the Middle East. He was an ardent believer in Islam and an equally strong believer in unity and peace. One of his poems on the subjects is inscribed at the entrance to the UN building in New York. Here’s a translation:
Human beings are members of a whole,
In creation of one essence and soul.
If one member is afflicted with pain,
Other members uneasy will remain.
If you have no sympathy for human pain,
The name of human you cannot retain.
غیاث آبادی اخیرا اتهاماتی هم به کورش هخامنشی نسبت داده و او را به تجارت سکس!! متهم کرده که در اینباره یک مطلب جداگانه خواهم نوشت.

منشور کورش و ماجرای سرقت رضا مرادی غیاث آبادی

دکتر عبدالمجید ارفعی
دکتر عبدالمجید ارفعی
رضا مرادی غیاث آبادی که اخیرا کورش هخامنشی را خونخوارتر از تیمور و چنگیز خوانده و قاتل او، تومیریس، ملکه ماساگتها، را ستایش می کند (ماساگات ها از ایرانیان شاخه شرقی هستند اما تجزیه طلبان پان ترکیست آنها را ترک می خوانند. عنوان «توموروس» که غیاث آبادی بکار برده تنها در میان پان ترکیستها سابقه دارد.) و در اوهامش نام او را بر دیوار مستراح I می نویسد، در زمانی نه چندان دور کتابی با عنوان «منشور کورش هخامنشی» منتشر کرد و در مقدمه آن وی را چنین ستود:
«تاریخنامه‌های بشری بازگوکنندة رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.»
ظاهرا در آن زمان منفعت ایشان در این فقره طور دیگری ایجاب می کرده. اما نکته ای که در اینجا قصد گفتنش را دارم و تا همین اواخر از آن آگاهی نداشتم اینکه مندرجات کتاب منشور هم از ترجمه «دکتر عبدالمجید ارفعی» سرقت شده است. آقای غیاث آبادی در واقع نه چیزی را ترجمه کرده و نه به هیچ زبان باستانی تسلط ندارد که از این پس هم بخواهد الواح قدیمی را ترجمه کند.

همانطور که پیشتر در پیرامون ادعای غیاث آبادی و «ازدواج زرتشت با دخترش پوروچیستا» شرح دادم، ایشان در آن موقع هم متنی را به قول خودش ترجمه کرده بود، که مهمترین و آشکارترین ویژگی آن که  تفاوتهای عمده در نسخ گوناگون باشد را نمی دانست و بر پایه همان ترجمه خودش، تمام مترجمین قبلی را به ناامانتداری و ترجمه تخیلی (بر روی تصویر فشار دهید) متهم کرد.
از قرار معلوم ترجمه منشور ایشان هم دزدی بوده است. دکتر عبدالمجید ارفعی – که بر خلاف غیاث آبادی یک زبانشناس و ایلام شناس برجسته است – در نامه ای که به روزنامه همشهری نوشته بود، موضوع دزدی آقای غیاث آبادی راشرح داد.
 نسخه ای از این نامه در این نشانی موجود است و متن کامل آن را هم برای آگاهی خوانندگان در ادامه درج می کنم.
رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش
رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش

رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش
رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش

رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش
رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش

رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش

کوروش بزرگ و تجارت فحشا

چندی پیش رضا مرادی غیاث آبادی در دو پست متوالی کورش هخامنشی را تلویحا به تجارت فحشا متهم کرد. نخست چنین استدلال کرد که در زمان سلطنت کورش بر بابل، دختری در آن شهر برای بدهی پدرش به گرو گرفته شده بود و چنان تصمیم گرفت که لابد آن دختر حتما اجاره هم داده شده. و از هر دو اینها نتیجه گرفت که این موضوع با ادعای کورش مبتنی بر لغو بردگی و برده داری مغایرات داردI :
«کورش بزرگ هخامنشی در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن برده‌داری یا برانداختن بهره‌کشی از انسان‌ها آورده است. اما این ادعا با کتیبه‌های دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد. برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند. دخترانی که به گرو گرفته می‌شدند، برای بهره‌کشی جنسی اجاره داده می‌شدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به:
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷»
در نوشته بعدی از این هم فراتر رفت و خود کورش را به مشارکت در تجارت فحشا متهم کردII :
به موجب الواح هخامنشی کشف شده در بابل دانسته شده که کورش و کمبوجیه با سرمایه‌ای که از محل غارت لیدی تأمین شده بود، در مؤسسه مالی اگیبی سرمایه‌گذاری کردند. فعالیت‌های این مؤسسه از جمله عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن فاحشه. برای آگاهی بیشتر بنگرید به:
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
آقای غیاث آبادی اخیرا مطلب دیگری نوشته و کورش را برای سنگسار زنان در همان شهر مقصر دانستهIII :
سنگسار زنان در زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل امری متداول بود و در مورد زنان زانیه اجرا می‌شد. در این مورد مردان از مجازات سنگسار معاف بودند، مگر آنکه به حرم و کنیزان شاه نظر داشتند.
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷ (منبع زیر)؛ و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد یکم، مشرق زمین.
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
در این زمینه ارایه چند توضیح ضروری است:
۱ - پیش از هرچیز باید دقت کنیم که مطالب منتشر شده در قرن نوزدهم به عنوان سند علمی ارزش استناد ندارند و نمی توانند به تنهایی در حکم مرجع برای مطالعات تاریخی بکار روند. به همین علت هم اگر غیاث آبادی تمایل دارد کسی را به تجارت فحشا متهم کند، به چیزی بیش از ترجمه کتیبه های باستانی در قرن نوزده نیاز دارد.  با این وجود من موفق شدم یک نسخه کامل از متن مرجع ایشان را روی اینترنت پیدا کنم و بر خلاف گفته وی در تمام این متن آلمانی تنها یکبار به نام کورش اشاره شده و آن هم اشاره به مقبره کورش است:
polis. 3. Aufl. 181 5; S. 564—۶۰۳ derselbe Aufsatz, und S. 643-653:
t6a. Über Pasargadae und Kyros Grabmal; und dann beide nochmals 4. Aufl. 1824
S. 325—۳۶۱ und S. 371-383.
2 - شهر بابل یکی از کهن ترین شهرهای جهان و بانگ ایگیبی احتمالا نخستین موسسه مالی جهان است که قدمت آن به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح می رسد و این یعنی تقریبا ۱۵ قرن پیش از تسخیر بابل توسط سپاهیان کورش. بنابر این قوانین حاکم بر چنین جامعه ای هم مربوط به دوران کورش نیست که او را به جهت آن نکوهش کنیم. این استدلال به این می ماند که اشغالگران آمریکایی را مسئول اجرای قوانین شریعت در افغانستان بدانیم.
ملتهای تابع هخامنشیان در روابط خارجیشان پیرو اربابان ایرانی خود بودند اما هخامنشیان دقت می کردند در امور داخلی این مردم دخالت نکنند. غیاث آبادی در جایی هم ادعا کرده که حمله کورش به بابل موجب نابودی مشخصه های فرهنگی شان شد.IV اما این گفته ی ایشان هم صحت ندارد. بر طبق دانشنامه بریتانیکا بابل پس از اشغال توسط کورش کماکان خودمختاری فرهنگی خود راحفظ کرد.V
به گفته ی پروفسور پیر برایانت شهرهای بابلی، یونانی و فنیقی تحت تسلط ایرانیان تا زمانی که وظایف مالی و نظامی خود را بانجام می رساندند، خودمختاری داشتند و تابع قوانین خودشان بودند.VI بنابر این اگر هم قوانینی بر آن جامعه حاکم بوده که از نظر ما و بر پایه اخلاقیات امروز ما جنبه انسانی ندارد این موضوع لزوما ارتباطی به سیاستهای کوروش یا جانشینان او ندارد.
۳ - غیاث آبادی در یک نوشته اش ادعا می کند که در شهر بابل و در زمان پادشاهی کورش زنان زانیه (زنا کاران) را سنگسار می کردند و لابد مسئولیت این اقدام ننگین بابلیان هم متوجه کورش است. در یک نوشته دیگر هم ادعا می کند در همان بابل و در زمان پادشاهی کورش زنان را برای اهداف اقتصادی به زنا وا می داشتند.
اگر این دو گفته ی غیاث آبادی را بپذیریم لاجرم از مجموع اینها نتیجه می گیریم که در بابل زنان را قانونا به زنا وا می داشتند بعد مطابق همان قانون بابل، زناکاران را سنگسار می کردند که این اعا با هیچ عقل سلیمی نمی خواند. مگر اینکه یا زنان زانیه را سنگسارنکنند یا قانونی برای بهره کشی جنسی از زنان وجود نداشته باشد. البته در همه جوامع – اعم از قدیم و جدید – گروههایی هستند که به تجارت فحشا اشتغال دارند و برخی دیگر را به فحشا وامی دارند؛ همانطور که در زمان ما هم مرسوم است. اما این موضوع لزوما ارتباطی با قوانین حاکم بر اجتماع یا سیاستهای دولتها ندارد.
۴ - هخامنشیان – مانند هر جهانگشای دیگر – کوشش می کردند تا مناطق تحت تملکشان را کماکان تحت تملک نگاه دارند. بنابر این جای تعجب هم ندارد اگر کورش یا کمبوجیه یا میراثدارانشان خواسته باشند منابع و تشکیلات اقتصادی در این مناطق را برای جلوگیری از آشوبهای احتمالی به طریقی تحت کنترل بگیرند و این موضوع ارتباطی با تجارت فحشا ندارد.
۵ - برده داری یک نظام اجتماعی است که در آن افراد همچو کالا و مال التجاره مورد خرید و فروش و تهاتر قرار می گیرند. از این حیث نه فقط در زمان کورش بلکه در تمام طول تاریخ ایران چنین سنتی وجود ندارد. بر طبق تاریخ ایران چاپ دانشگاه کمبریج :«در ساختار اجتماعی ایران هیچ نشانه ای از مفهوم حقوقی به نام برده داری وجود ندارد. جز آنکه همه مردمان به نوعی برده شاه بودند.»VII همینطور می دانیم که در سراسر تاریخ هخامنشی برده داری ممنوع بود.VIII با اینحال این موضوع هم بدین معنا نیست که در تمام تاریخ ایران از کسانی بیگاری نگرفتند یا کارگران همواره حقوق و دستمزد عادلانه دریافت کردند چنانکه در همان دوران هخامنشی و در زمان ساخت  تحت جمشید – که مربوط به دوران پس از مرگ کورش است. – بسیاری ازکارگرانی که دستمزد می گرفتند، وضعی بهتر از بردگان نداشتند. اما ناعادلانه بودن قوانین کار یا وضعیت کارگران هم هیچگاه مفهوم بردگی و رواج برده داری ندارد.
۶ - در میان برخی ملتهایی که سرزمینهایشان به تصرف هخامنشیان در آمدند برده داری متداول بود. از جمله یهودیان از گروههایی بودند که در بابل به بردگی گرفته شدند. کورش دستور داد تا تمام مردم یا خدایانی که در بابل در اسارت بودند آزاد شوند و به جایگاه خود بازگردند و از آن جمله چهل هزار یهودی بودند که به وطن خود بازگردانده شدند.IX
شاید بد نباشد اگر نظر خود غیاث آبادی را هم در اینباره جویا شویم. رضا غیاث آبادی پیشتر در مقدمه کتاب ترجمه منشور کورش – که آن را از دکتر ارفعی سرقت کرده و تا کنون سه بار به چاپ رسانده – در تایید ادعای کورش اینطور می نویسدX :
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همة مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همة مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همة خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
پانویس ها:
  1. http://www.freezepage.com/1338743797KQGRMJZJIB  []
  2. http://www.freezepage.com/1339230317DAKIPPRKRJ []
  3. http://www.freezepage.com/1339225491FUODQXBZYR []
  4. http://www.freezepage.com/1339882600VEMSBKUSPQ []
  5. Mesopotamia, history of. (2011). Encyclopædia Britannica. Encyclopædia Britannica Ultimate Reference Suite.  Chicago: Encyclopædia Britannica. ‘Babylonia’s peaceful submission to Cyrus saved it from the fate of Assyria. It became a territory under the Persian crown but kept its cultural autonomy.’ []
  6. Briant, P. (2002). From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire. Eisenbrauns. ‘The Greek and Phoenician cities and the Babylonian towns retained considerable autonomy, as long as they fulfilled the obligations placed on them, especially the financial and military obligations.’ []
  7. .The Cambridge History of Iran: The Median and Achaemenian periods. (1985). Cambridge: Cambridge University Press.’In the Iranian social structure we have no evidence of a legal concept of slavery other than that by which, to commence at the highest level, all men were slaves of the King‘. []
  8. Encyclopedia of Ancient Egypt. Mobile reference.‘The practice of slavery in Achaemenid Persia was generally banned‘. []
  9. Adelmam, H., Barkan,E. (2011). No Return No Refuge: Rites and Rights in Minority Repatriation. New York: Columbia University Press. []
  10. منشور کورش هخامنشی، پیشگفتار []

غیاث آبادی، داریوش هخامنشی و کشتار سکاها به دلایل مذهبی

رضا مرادی غیاث آبادی می گوید بر پایه کتیبه بیستون، داریوش هخامنشی سکاها را به دلایل مذهبی و نپرستیدن اهورا مزدا کشتار می کرد و اسرایشان را هم به رودخانه می انداخت؛ که البته این موضوع هم مانند اغلب ادعاهای اخیر وی حقیقت ندارد.
درباره آزادی مذهبی در دوران داریوش یک استاد مطالعات خاور نزدیک در دانشگاه میشیگان چنین می گوید:
.Nearly every scholar who has broached the subject views the religious policy of Darius as favorable to the gods of subject peoples
Bresciani says Darius I displayed tolerance and respect for the Egyptian province, as for the other provinces of the empire.
 تقریبا تمامی محققین متفق القول اند که سیاست مذهبی داریوش بر پایه خوشامد خدایان مردم مد نظر بود. بریسایانی می گوید که داریوش یکم نسبت به مصریان بمانند دیگر بخشهای امپراتوری از خود احترام و مدارا نشان داد.
 همینطور بر طبق تاریخ ایران چاپ کمبریج که از معتبرترین منابع مطالعه تاریخ ایران است، داریوش کوشش می کرد نظر موافق پیشوایان دینی مصری را جلب کند و با ایشان همانند دیگر ملل به مدارا و احترام رفتار می کرد. همین رفتار را از او درباره معبد اپولو سراغ داریم و به طور کلی داریوش به واسطه همین تسامح دینی همواره مورد توجه مورخین قرار دارد.

این چهره از داریوش با تصویری که رضا غیاث آبادی کوشش می کند در نوشته خود از داریوش نشان بدهد، تفاوت دارد. در واقع غیاث آبادی به دلیل نامعلوم ترجمه نادرستی از کتیبه بیستون ارایه داده. ترجمه کتیبه بیستون را می توانید از اینجا ببینید:
۷۴٫ (۵٫۲۰-۳۰٫) Darius the King says: Afterwards with an army I went off to Scythia, after the Scythians who wear the pointed cap. These Scythians went from me. When I arrived at the sea, beyond it then with all my army I crossed. Afterwards, I smote the Scythians exceedingly; another (leader) I took captive; this one was led bound to me, and I slew him. The chief of them, by name Skunkha — him they seized and led to me. Then I made another their chief, as was my desire. After that, the province became mine.
75. (5.30-3.) Darius the King says: Those Scythians ere faithless and by them Ahuramazda was not worshipped. I worshipped Ahuramazda; by the favor of Ahuramazda, as was my
ترجمه از سپهبد گرامی: سکاهای تیزخود از من نافرمانی کردند. من رئیس آنها را گرفتم و کشتم (یعنی هیچ جا نمیگوید زن و بچه و شهر و غیره) و رئیس دیگری بر آنها گماردم. آن سکاها اهورامزدا را نمیپرستیدند. من اهورامزدا را میپرستم. از لطف اهورامزدا بود که من توانستم بر آنها کامرا باشم.
همین عبارت را نیز در مورد ایلامیان نیز استفاده میکند. چنانکه میبینیم لوحه-های ایلامی در زمان داریوش کبیر به خوبی نشان میدهد که ایلامیان خدایگان خود را داشتند و برای آنها نذر میکردند و هخامنشیان/ایرانیان آهورامزداپرست کاری به آنها نداشتند. اینها در لوحه های ایلامی تخت جمشید موجود است.
یک) غیاث آبادی به دروغ و جعل, لغت “خائن” را در متن ترجمه خود وارد کرده است.
دو) داریوش کبیر هیچ جا نمیگوید که دین اهورامزداپرستی را بر سکاها تحمیل کرده است و یا بخاطر دین آنها با آنها جنگ کرده است. تنها اختلاف بین داریوش کبیر و رئیس قبیله سکاهای تیزخود افتاد و داریوش یک رئیس دیگر از خود آن قبیله بر آنها گمارد.
سپس داریوش پیروزی خود بر رئیس قبیله که نافرمانی کرد را بخاطر لطف خدا میداند. اما هرگز حرفی از تحمیل دین یا جنگ بخاطر مذهب در این عبارت دیده نمیشود و این بدفهمی و نیت پلید غیاث آبادی (که دکترا ندارد و بیخود به خود لقب دکتر میدهد و آثار دیگران مانند دکتر ارفعی را به سرقت میبرند و زیر نام خود چاپ میکنند) را نشان میدهد.
تمامی اینها را باید در چهارچوب زمان و مکان ۲۵۰۰ سال پیش دید و با این حال, کارهای داریوش کبیر هرگز در معیار آن زمان غیرانسانی نبود. زیرا تمامی متون بیستون اشاره میکند که “سپاه من سپاه ایکس را شکست داد..” و هیچ جا از کشتار غیرنظامیان نمیگوید و جایی حتی کشتار ضعیفان را نکوهش میکند.
در ضمن غیاث آبادی دروغ دیگری اینجا در مورد غرق کردن اسیران در آب نسبت به داریوش داد.

غیاث آبادی، کوروش کبیر و سرکوب کردها

مطلب بامزه ای را دوستی از نوشته های رضا مرادی غیاث آبادی فرستاد که حقیقتا جای تاسف دارد.
از آنجا که گویا این استاد قلابی هم به آخر خط رسیده ، جز معدودی تجزیه طلب کرد و ترک و قلیلی مسلمانان قومگرا دوست دیگری برایش نمانده؛ همین موضوع  هم باعث شده، با چنگ و دندان بکوشد تا همین تتمه طرفدارانش را هم از دست ندهد و گاه برای این منظور چیزهای بامزه ای هم می بافد تا قومگرایان را خشنود نگاه دارد. می گوید:
 [چشم های دختر داخل تصویر] مرا یاد سرکوب گری های کردان بدست هخامنشیان و بخصوص کورش و داریوش انداخت که به شکل  شیوه های دیگر تا امروز ادامه دارد.

کردها، هخامنشیان و رضا مرادی غیاث آبادی
اگر این دکتر قلابی چیزی در چنته داشت مطلبی تا این اندازه ابلهانه منتشر نمی کرد؛ آنهم زمانی که بخوبی می داند ایراندوستان مهملاتش را بررسی می کنند.
بطور خلاصه هیچ گروه قومی به نام کرد پیش از اسلام وجود ندارد که کورش یا داریوش یا هخامنشیان آنها را سرکوب کرده باشند. لغت «کرد» یک لغت جدید است که پس از اسلام مفهوم اتنیکی/قومی یافته و برای آن دسته از اقوام ایرانی که کوچ نشین بودند رایج شد.
پروفسور ولادمیر مینورسکی در دانشنامه اسلام چاپ لیدن:
V. Minorsky, Encyclopedia of Islam: “We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād ) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes., “Kurds” in Encyclopaedia of Islam”. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. accessed 2007.
بنابر این در زمان تهاجم اعراب لغت اتنیکی «کرد» را یافتیم که کاربرد آن به عنوان لغت اتنیکی/قومی آغاز شد و به مجموعه ای از قبایل ایرانی اطلاق شد.
همینطور پروفسور ریچارد فرای می گوید به این لغت در کارنامه اردشیر بابکان هم اشاره شده اما مفهوم قومی ندارد بلکه به تمام کوچ نشینان فارغ از قومیتشان کرد می گفتند. در واقع این لغت پس از اسلام است که مفهوم قومی پیدا کرده.
 Richard Frye,”The Golden age of Persia”, Phoneix Press, 1975. Second Impression December 2003. pp 111: “The general designation ‘Kurd’ is found in many Arabic sources, as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler, for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not. The population of Luristan, for example, was considered to be Kurdish, as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman”
در واقع هیچ قومی به نام کرد در دوران هخامنشی وجود نداشته که کورش یا داریوش یا دیگری آنها را سرکوب کنند. کردها اقوام ایرانی هستند که کوچ نشین بودند و بعدها این عنوان کوچ نشین مفهوم قومی گرفت. زبان/زبانهای  کردی هم از زیرشاخه های پارسی میانه است یعنی از پهلوی مشتق شده و این گروه تا آن زمانی پارسها بودند (پارس قدیم - درباره اقوام ایرانی این مقاله را در آذرگشنسپ بخوانید).
رضا غیاث آبادی به قیمت ایجاد نفرت قومی و تنش میان اقوام ایرانی – آن هم تحت شرایطی که ما ایرانیان در یکی از بدترین دوران تاریخی خودمان هستیم – دروغزنی می کند تا چند نفر تجزیه طلب را گرد خود نگه دارد. به تاریخ یک ملت دروغ می بندد؛ بدترین توهینها را نثار مشاهیر ایران می کند تا چند صباحی بتواند روزگارش را بگذراند.

ازدواج زرتشت با دختر خود پوروچیستا

آقای رضا مرادی غیاث آبادی اخیرا ادعا کرد که گاتا ها یا گاثاها اشو زرتشت را به فارسی برگردانده و ترجمه او«نخستین کوشش برای ترجمه فارسی غیرتخیلی از گاتهای زرتشت» است! وی همچنین ادعا می کند که ترجمه گاث ها از زبان اوستایی به وسیله ی شخص دیگری انجام شده و غیاث آبادی هم آن را ترجمه کرده! با این توصیف اصلا معلوم نیست اگر ترجمه اوستایی از دیگری باشد، غیاث آبادی دقیقا چه چیز را ترجمه کرده؟ (ترجمه انگلیسی یا آلمانی به فارسی را که دارالترجمه هم انجام می دهد). به هر روی اینکه چه چیز ترجمه شده ، موضوع چندان مهمی نیست تا ادعای عجیبی که برای نخستین بار بر پایه آن مطرح می کند.
پیش از آنکه بخواهم به ادعای غیاث آبادی بپردازم، باید به طور خلاصه بنویسم که گاثاها چیست و چرا اهمیت دارد؟ گاثاها قدیمی ترین بخشهای اوستا و سروده هایی است که سرایش آنها را به خود زرتشت نسبت می دهند و به لحاظ زبانی هم از دیگر بخشهای اوستا قدیمی تر است؛ همین موضوع گاثاها را نسبت به دیگر متون زرتشتی در موقعیت برجسته تری قرار می دهد. پروفسور ویلیام مالندرا، مدیر بخش خاور نزدیک دانشگاه مینستوتا، در ایرانیکا می نویسد: گاثاها بارها و بارها ترجمه شده و در تمام اوستا هیچ متنی به اندازه گاثاها ترجمه نشده است. وی همینطور ادعا می کند ترجمه هیچ متنی در تمام جهان، چه کهن و چه نو به اندازه گاثاها شرح و تفسیر و اما و اگر نداشته است.
 مالنددرا می گوید: تمام ترجمه های قرن بیستم که هر کدام توسط دانشمندان شایسته و ذی صلاح زبانشناس انجام شده با یکدیگر تفاوتهای عمده دارند حتی در یک متن واحد هم اختلافاتی به چشم می خورد . اما ظاهرا اینها چیزهایی نیستند که کسی مثل غیاث آبادی حتی نیازی به دانستن آن داشته باشد! اخیرا غیاث آبادی ادعا کرده که بر پایه ترجمه خود از گاثاها حقیقتی را دریافته که در تمام طول این صد و چهل پنجاه سال تاریخ ترجمه آکادمیک گاثاها کسی آن را درنیافته بود و به قول خودش اولین ترجمه غیر تخیلی از این متن را خود او قرار است  که ارایه کند! آقای غیاثی آبادی ادعا می کند، بر پایه نوشته ای که او ترجمه کرده ، زرتشت پیامبر به تقلید از اهورا مزدا با دختر خود وصلت کرده است و لابد وقتی ایشان با چنین اطمینانی خبر ازدواج را می دهد، سند ازدواج پدر و دختر را هم با مهر و امضا آماده دارد.
زرتشت و غیاث آبادی
زرتشت و غیاث آبادی
ادعای وصلت زرتشت با دختر خود، موضوعی است که مانند هر ادعای تاریخی دیگر می توانست در جای خود مورد توجه قرار گیرد و اگر به درستی مطرح می شد هیچ ایرادی هم نداشت و حتی اثبات آن  هم چیزی از ارزشهای زرتشت پیامبر کم نمی کرد چون به فرض هم که زرتشت چنین کرده بود ، موضوعاتی از این دست باید در قالب هنجارها و ارزشهای زمان خود سنجیده شوند و ربطی به اخلاقیات دوران ما ندارند.  اما ادعای آقای غیاث آبادی علاوه بر اینکه صحت ندارد، می تواند توسط هزاران هموطن زرتشتی ما توهینی به اعتقاداتشان تلقی شود.
ظاهرا آقای غیاث آبادی دلیلی نمی بیند که پیش از طرح چنین مسایلی آنها را با مراجع معتبر تطبیق دهد.
بر خلاف غیاث آبادی، پروفسور مری بویس که  از بزرگترین دانشمندان تاریخ باستان ایران و مذهب زرتشت است، عقیده دارد که زرتشت سه بار ازدواج کرده و هیچکدام هم ازدواج با دختر خود وی نبوده؛ مری بویس می گوید بر پایه روایات، دختر وی پورچیستا به به ازدواج جاماسب وزیر ویشتاسپ درآمد. بر طبق دانشنامه بریتانیکا جلد بیست و چهارم صفحه ۸۲۰ جاماسپ پدرشوهر پوروچیستا، دختر زرتشت بود.
آنچه که آقای غیاث آبادی ادعا می کند در تضاد با  نگرش کنونی است از اینرو غیاث آبادی چند راه در پیش رو دارد یا همانطور که در مطلب پست پیشین هم نوشتم مطلب کنونی و ادعاهایی از این دست که فقط خود او اکتشاف کرده و در جای دیگر ثبت نشده را را برای یک جورنال تخصصی بفرستد و کوشش کند از چند دانشمند ریویو بگیرد، کاری که در تمام عمرش یک بار هم نتوانسته انجام دهد. راه دوم که اگر همین رویه را ادامه دهد، دیر یا زود اجتناب ناپدیر خواهد شد این است که مانند ناصر پورپیرار ادعا کند، تمام تاریخ جهان توطئه استعمار است و به همین علت نوشته و ادعاهای او هم با تاریخ رسمی جهان نمی خواند. این هم راهی است که اگر شروع کرد باید مانند همان پورپیرار تا انتهایش را برود و راه آخر و شرافتمندانه ترین راه اینکه دست از جعل کردن تاریخ  و جعل نوشته و ایمیل مردم بردارد و به دنبال یک شغل آبرومند برای خودش بگردد.

کورش، داریوش یا غیاث آبادی؛ کدامیک دروغ می گویند

سگ حسن پسند
داریوش شاه می گوید:«به خواست اهورامزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رویگردانم.» و از اهورا مزدا می خواهد که کشورش را از دروغ، دشمن و سال بد (قحطی) مصون بدارد.
اما اخیرا رضا مرادی غیاث آبادی، سلطان چارطاقی های جهان، دارنده مدرک دکترا از ناکجا آباد و سگ حسن پسند فراهان (این آخری از خودش است) کاشف به عمل آورده که داریوش شاه یا سلفش، کورش (شاید هم هر دو) خود از دروغگویان بودند و تا امروز هم کسی از ترس کورش پرستان جرات نداشته تا دروغهایشان را آشکار کند، الا همان اخترِ عرصه باستانشناسی، رضا مرادی غیاث آبادی! شاید اصلا بخاطر همین دروغگویی داریوش باشد که خدا هم این دعایش را به هیچ گرفته و ما را گیر دروغگویان بی شرمی امثال احمدی نژادها در عرصه سیاست وغیاث آبادی ها در عرصه فرهنگ انداخته.

غیاث آبادی می گوید:
کورش در سطرهای سوم تا نوزدهم منشور مدعی می‌شود که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که اندوه و غم، سختی معاش، و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود. کورش می‌گوید که مردم بابل از خدای بزرگ خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. آنگاه همه مردم از پادشاهی کورش که توأم با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند.
 داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.
حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟ اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند. آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.
غیاث آبادی از مجموع اینها اینطور نتیجه می گیرد:
پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است: ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است. ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند. ۳- هر دو درست گفته‌اند. به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است. در نتیجه پادشاهی از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.
غیاث آبادی استدلال می کند که چون کورش در جایی گفته که مردم از نبونید ناراضی بودند و داریوش هم در جای دیگری عنوان کرده که کسی با ادعای وابستگی به نبونید قیام کرده، پس لاجرم میان ادعای کورش که از عدم محبوبیت نبونید گفته  وداریوش که از شورش کس یا کسانی با نام او می گوید، تناقضی وجود دارد و او برای حل این تناقض راه حلهایی پیشنهاد می کند.
مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند. حتی اگر سلسله جدیدی هم به قدرت می رسید به شیوه ای کوشش می کرد تا خود را به پادشاهان قدیم متصل کند. این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج ، فرزندش احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در هیچکدام از این موارد محبوبیت شاه پیشین اسباب پادشاهی فرزند او نیست، بلکه انتساب به خاندان شاهی و خون شاهی است که او را شایسته پادشاهی می کند. در ارتباط با نبونید هم اینکه کسی با نام او شورش کرده لزوما نشان از محبوبیت وی ندارد و این استدلال لزوما نادرست است.
آقای غیاث آبادی اخیرا مطالب دیگری را هم عنوان کرده  از جمله:
۱- شواهد فراوانی از خشونت‌ورزی و غارتگری و زن‌بارگی کورش بزرگ وجود دارد که با تجاوز به کشورها، نابودی تمدن‌ها، خرید و فروش برده و بهره‌کشی جنسی از دختران بیگناه همراه است.
۲- کورشی که بر اثر القائات اولیه استعمارگران بریتانیایی و القائات ثانوی کورش‌فروشان در ذهن بعضی‌ها شکل گرفته، همچون امامزاده‌ای قلابی، تنها در حوزه خواب و خیال و خودفریبی و عوام‌فریبی است و ارتباطی با کورش واقعی ندارد.
۳- این برنامه استعماری به منظور بهره‌کشی و جان‌نثاری جوان ایرانی در راه مقاصد استعمارگران و درانداختن او از چاهی به چاه دیگر ترتیب داده شده است. چرا که آنان بخوبی می‌دانند جوان ایرانی را دیگر نمی‌توان با شگردهای کهنه و به حکم مذهب به جنگ فرستاد و چماق به دستش داد. جنگ‌های آینده را دعواهای آریایی و ترک و عرب شکل می‌دهند و برنامه‌های تفرقه‌آمیز و نفرت‌انگیزانه بین مردم ایرانی و مردم منطقه به منظور زمینه‌سازی برای همین هدف صورت می‌پذیرد.
۴- کورش‌پرستی همیشه در پیوند با استعمار نیست. گاهی از آن به عنوان ماده‌ای تخدیری برای تسکین آلام و ناتوانی‌ها و بی‌عُرضگی‌ها استفاده می‌شود. مشابه کارکردی که برخی اشخاص از امامزاده‌ها انتظار دارند.
۵- کسانی که سنگ کورش را به سینه می‌زنند، به‌رغم دعوت نگارنده و به‌زعم مخالفت‌ها و تهمت‌های دائمی‌اشان، نتوانستند حتی یک مورد منبع تاریخی مغایر به آنچه نگارنده نوشته بود، معرفی کنند. آنان همچنین نتوانستند منابعی را که نگارنده از آنان درخواست کرد، معرفی کنند و دست به سکوت زدند.
۶- کورش‌پرستان برای آن سخنان و ادعاهایی که خود دوست دارند و مفید به کسب و کار خود می‌دانند، نه منبعی می‌خواهند و نه تردیدی در منابع به خود راه می‌دهند. اما به هنگامی که سخن مغایری را می‌شنوند از هیچگونه تردید در منابع خودداری نمی‌کنند. منابع را غرض‌ورزانه، غیرمعتبر، دشمن‌نگاری، غلط در ترجمه، تحریف در متن و امثال آن قلمداد می‌کنند و انواع و اقسام لطائف‌الحیل و شگردها را بکار می‌گیرند تا بتوانند سر خود یا سر مریدان خود را تا مدتی دیگر زیر برف نگاه دارند.
۷- کورش‌پرستان به شدت از برملا شدن واقعیت‌ها (و نیز گاهی از برملا شدن نام واقعی خود) بیم دارند و پاسخ هر ندای روشنگرانه و حتی پرسش‌کننده‌ای را با تهمت و توهین و پرونده‌سازی می‌دهند. چنانکه در این مدت توانستند چند صفحه فیسبوک جعلی، مطالب قلابی، و نیز فحاشی‌‌هایی را علیه نگارنده در سایت‌ها و وبلاگ‌های خودشان ترتیب دهند. این بیم از برملا شدن واقعیت‌ها یا از سوی کسانی است که دکان زیرپله‌ای خود را در آستانه تخته شدن می‌بینند و یا از سوی کسانی که سخنان روشنگرانه را «آبلیموی حال‌بُر» می‌انگارند.
۸- صرف‌نظر از همه اینها، نگارنده بر این باور است که افتخار به گذشته و درس گرفتن از تاریخ، تنها و تنها با توجه به واقعیت‌های راستین ممکن است. افتخارات فرهنگ و تمدن ایران بیش از آنست که نیاز به تحریف واقعیت‌ها باشد. کسانی که از روی حب و بغض، دیوارهای روستای نیاکانی ما را سیاه می‌کنند و یا کسانی که از روی شیفتگی بیجا، دیوارهای آنرا سراسر سفید می‌کنند، هیچکدام خادم میهن نیستند. دیوارهای روستای پرخاطره نیاکانی ما همانگونه که هست، دوست‌داشتنی و ‌آموختنیست. با همان دیوارهای نیم‌ریخته، با همان درخت‌های خشکیده و تازه جوانه زده، با همان کوچه‌های پر از گُل و گِل، با همان بزغاله‌هایی که بوی پشگل می‌دهند و با همان عطر کاهگل‌های باران خورده که دوست‌داشتنی‌ترین بوی عالم است.
این اراجیف رضا مرادی غیاث آبادی کوچکترین محلی از اعراب ندارد این خطوط را هم صرفا به این علت می نویسم که مهملات غیاث آبادی با نام نظرات کارشناس متخصص تاریخ که در واقع هیچ تخصصی هم ندارد، در اینترنت منتشر می شود. در مورد کورش پرستی باید گفت دوران پرستش کورکورانه خیلی وقت است که بسر آمده؛ چه خدا پرستی و امام پرستی باشد و چه کورش پرستی و بنابر این همه چیز را و از جمله کورش را می شود نقد کرد. اما نقد با مهمل گویی و دروغزنی متفاوت است و تاریخنویسی هم مانند دیگر علوم روشهایی دارد.
برای کسانی که شاید آگاهی نداشته باشند، صرفا در همین حد می نویسم که نوشته های هرودوت یا پلوتارک یا ترجمه کتیبه های آشوری و سومری یا تواریخ کهن که منابع دست اول هستند، در دست رضا غیاث آبادی از مدرک دکترای اختر باستانشناسی اش بی ارزش ترند و صرفا زمانی ارزش دارند که از یک مرجع معتبر دانشگاهی بیرون بیایند. آقای غیاث آبادی اگر مدعی هر کدام از موارد بالا است باید نقل از یک استاد تمام در دانشگاه معتبر در دوران اخیر بیاورد که هر کدام از ادعاهایش را تایید کند .(مانند همانها که به مقاله منشور کورش افزوده بود)  یا می تواند خودش یک مقاله پیرامون هر کدام از موارد بالا بنویسد و در یک مجله تخصصی به چاپ برساند و از چند استاد خواهش کند که بر مقاله اش تاییدیه بنویسد. دوران نظریه توطئه اجانب هم بسر آمده؛ آقای غیاث آبادی خیلی خوب می داند که هیچکدام از ادعاهایش ارزش علمی ندارند اما بخوبی هم می داند که عموم مردم اینها را نمی دانند.
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed