فرشاد قربانپور
میتوان تاریخ ایران از ابتدا تا زمان سقوط صفویه و استوارشدن محمود غلجایی یا همان محمود افغان را تاریخ قدیم خواند که تا آن زمان سرزمینی گرفته میشد و دوباره باز پس داده میشد. سرزمینها در کشاکش بین اقوام و ملتهای مختلف دست به دست میشد و این دست به دست شدن هنوز مفهوم مدرن «تجزیه» نیافته بود. اما از این زمان به بعد است که با مجوز محمود افغان به پترکبیر برای سرکوب سرزمین «لزگیها» و «خیوه» حضور یک امپراتوری سرسخت و قدرتمند در ایران رسمی شد. اگر این مجوز را با اختلافی حدود چند ماه در سال ۱۷۲۲ بدانیم، حضور روسها در ایران برای مدت ۲۲۵ سال تا ۱۹۴۷ بهطور مستقیم ادامه داشت. در طول این دوره روسها بارها و بارها به سرزمینهای ایران هجوم آوردند. اگر بخواهیم تنها یکی از عملکردهای ددمنشانه روسها را نشان دهیم بدونتردید از انجام آن عاجز خواهیم بود چرا که روسها دهها عمل وحشیانه و خیانتبار علیه ملت و سرزمین ایران انجام دادند؛ از این رو انگشت گذاشتن روی یکی از آنها کار آسانی نیست. جدا کردن دوسوم سرزمینهای ایران، تحمیل دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمانچای، اولتیماتوم برای اخراج مورگان شوستر، به توپ بستن مجلس شورای ملی تحتفرماندهی لیاخوف، بنیادگذاشتن بانک استقراضی، اعدام آزادیخواهان در رشت و تبریز و تهران و...، برکشیدن فرقه دموکرات آذربایجان و بنیاد گذاشتن جمهوری آذربایجان، سرکوب قیام جنگل، اشغال شمال ایران در زمان جنگ جهانی دوم و دهها مورد دیگر ازجمله عملکردهای نامناسب آن دولت است. شاید از آخرین موارد این نیز بتوان به اشغال غیرقانونی پارک اتابک در تهران بهعنوان محل سفارتخانه خود و اشغال بنایی در اصفهان بهعنوان محل کنسولگری دولت روسیه اشاره کرد.
اما این فقط روسها نبودند که در ایران دست به چنین اقداماتی میزدند. در غارت شرق، روسها یار و رقیبی هم داشتند که از شمال اروپا آمده بودند و آن دولت بریتانیای کبیر نام داشت.
برای
هر ملت و کشوری پارهشدن بخشی از سرزمینش همیشه دردناک و دیرهضم و
بدونتردید غیرقابل بخشش است. ایرانیان نیز از این اصل دور نیستند.
ایرانیان شهرهاند به اینکه هیچگاه کشورها و اقوام مهاجمی که منجر به تجزیه
و پارهپاره شدن ایران شدهاند را نبخشیده و از آنان با واژههای ویژه یاد
کردند. از این دسته میتوان به صفت اسکندر مقدونی اشاره کرد که از او با
عنوان «اسکندر گجسته» یاد میشود.
روسها،
انگلیسیها، اعراب و اقوامی دیگر نیز کمابیش دست به اقداماتی زدهاند که
در تاریخ ایران صفحهای زرین و درخشان به نامشان درج نشده است.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که تجزیه از اساس عملی مدرن و جدید است و عمر آن شاید به حدود دو قرن قبل برسد. مراد از تجزیه آن دسته از اقدامات جغرافیایی است که موجب ایجاد کشوری جدید و در نتیجه جلوگیری از بازپسگرفتن سرزمینهای جداشده توسط سرزمین مادر میشود. این ممانعتها در تاریخ معاصر بیشتر از جانب کشورهایی استعماری همچون روسیه و انگلیس و فرانسه صورت گرفته است. اما ایرانیان در تاریخ معاصر خود بیشتر با روسیه و انگلیس روبهرو بودند.
اکنون در این مجال اندک اشارهای خواهیم کرد به منبعی برای شناخت جریانهای تجزیه ایران. این منبع جدید «چکیده تاریخ تجزیه ایران» نام دارد و از سوی دکتر هوشنگ طالع تدوین یافته است.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که تجزیه از اساس عملی مدرن و جدید است و عمر آن شاید به حدود دو قرن قبل برسد. مراد از تجزیه آن دسته از اقدامات جغرافیایی است که موجب ایجاد کشوری جدید و در نتیجه جلوگیری از بازپسگرفتن سرزمینهای جداشده توسط سرزمین مادر میشود. این ممانعتها در تاریخ معاصر بیشتر از جانب کشورهایی استعماری همچون روسیه و انگلیس و فرانسه صورت گرفته است. اما ایرانیان در تاریخ معاصر خود بیشتر با روسیه و انگلیس روبهرو بودند.
اکنون در این مجال اندک اشارهای خواهیم کرد به منبعی برای شناخت جریانهای تجزیه ایران. این منبع جدید «چکیده تاریخ تجزیه ایران» نام دارد و از سوی دکتر هوشنگ طالع تدوین یافته است.
اما
علاوه بر این ناگفته نباید گذاشت که دکتر هوشنگ طالع نویسنده و پژوهشگری
است پرکار. او به مسائل ملی و میهنی توجهای ویژه دارد. ایران کانون توجه و
نقطه پرگار توجه اوست. او در کتابی پنج جلدی سیر تجزیه ایران را مورد
بررسی قرار داد. این کتابها هر یک عنوانی دارند و به تجزیه بخشی از ایران
اختصاص یافتهاند؛ «تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان»، «تجزیه بحرین»، «کردستان و میان رودان»، «تجزیه قفقاز»
و «افغانستان، بلوچستان، سیستان، خوارزم و فرارود» عناوین این پنج کتاب
است و آنچه بهعنوان «چکیده تاریخ تجزیه ایران» مورداشاره قرار گرفته
درواقع چکیده این پنج جلد است.
میتوان تاریخ ایران از ابتدا تا زمان سقوط صفویه و استوارشدن محمود غلجایی یا همان محمود افغان را تاریخ قدیم خواند که تا آن زمان سرزمینی گرفته میشد و دوباره باز پس داده میشد. سرزمینها در کشاکش بین اقوام و ملتهای مختلف دست به دست میشد و این دست به دست شدن هنوز مفهوم مدرن «تجزیه» نیافته بود. اما از این زمان به بعد است که با مجوز محمود افغان به پترکبیر برای سرکوب سرزمین «لزگیها» و «خیوه» حضور یک امپراتوری سرسخت و قدرتمند در ایران رسمی شد. اگر این مجوز را با اختلافی حدود چند ماه در سال ۱۷۲۲ بدانیم، حضور روسها در ایران برای مدت ۲۲۵ سال تا ۱۹۴۷ بهطور مستقیم ادامه داشت. در طول این دوره روسها بارها و بارها به سرزمینهای ایران هجوم آوردند. اگر بخواهیم تنها یکی از عملکردهای ددمنشانه روسها را نشان دهیم بدونتردید از انجام آن عاجز خواهیم بود چرا که روسها دهها عمل وحشیانه و خیانتبار علیه ملت و سرزمین ایران انجام دادند؛ از این رو انگشت گذاشتن روی یکی از آنها کار آسانی نیست. جدا کردن دوسوم سرزمینهای ایران، تحمیل دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمانچای، اولتیماتوم برای اخراج مورگان شوستر، به توپ بستن مجلس شورای ملی تحتفرماندهی لیاخوف، بنیادگذاشتن بانک استقراضی، اعدام آزادیخواهان در رشت و تبریز و تهران و...، برکشیدن فرقه دموکرات آذربایجان و بنیاد گذاشتن جمهوری آذربایجان، سرکوب قیام جنگل، اشغال شمال ایران در زمان جنگ جهانی دوم و دهها مورد دیگر ازجمله عملکردهای نامناسب آن دولت است. شاید از آخرین موارد این نیز بتوان به اشغال غیرقانونی پارک اتابک در تهران بهعنوان محل سفارتخانه خود و اشغال بنایی در اصفهان بهعنوان محل کنسولگری دولت روسیه اشاره کرد.
اما این فقط روسها نبودند که در ایران دست به چنین اقداماتی میزدند. در غارت شرق، روسها یار و رقیبی هم داشتند که از شمال اروپا آمده بودند و آن دولت بریتانیای کبیر نام داشت.
هوشنگ
طالع در کتاب چکیده تاریخ تجزیه به روندهایی اشاره میکند که تجزیههای
متعدد و کوچک شدن سرزمین ایران را به دنبال داشت. اولین قسمت کتاب ۱۲ بخشی
هوشنگ طالع به شکلگیری تجاوز سازمانیافته در راستای تجزیه سرزمینهای
ایرانینشین میپردازد و آخرین بخش به مساله جدایی بحرین از ایران اختصاص
دارد.
در بخش دوم، تجزیه ایران با روی کار آمدن فتحعلیشاه آغاز میشود. به نظر نویسنده فتحعلیشاه فردی مقتدر و کاردان بود. اما زمام امور به علت خیانت برخی و نیز همپیمانی فرانسه و روسیه از دست رفت. در آغاز پادشاهی فتحعلیشاه طی سه سال روسها در جنگها و زدوخوردهای پیدرپی هیچ پیروزیای کسب نکرده بودند. اما دنبال کردن اشغال ایران در عین شکستهای پیدرپی نشان از آن دارد که روسها طمعورزی شدیدی به سرزمینهای شمالی ایران داشتند و حاضر نبودند به هیچ عنوان از این منطقه چشمپوشی کنند. کتاب درواقع این مساله را به ترتیب تاریخ موشکافی میکند. روشی که هوشنگ طالع در تدوین کتاب اختیار کرده، پیش رفتن با تاریخ است. او لحظه به لحظه با تاریخ جلو میرود و هر جا که خیانت و موردی را مییابد به موشکافی آن میپردازد. از اینرو خواننده به خوبی میتواند با خواندن این کتاب ضمن اینکه با تاریخ ایران به خوبی آشنا شود پارهای از عملکردهای نادرستی را که موجب جدایی بخشهایی از سرزمین بزرگ ایران شد، ردیابی کند. بهعنوان نمونه در بخش دوم چنین میخوانیم: «با کشته شدن آقا محمدخان در یازدهم خردادماه ۱۱۷۶ آثار هرج و مرج در سرزمین پهناور ایران پیدا شد... خان باباخان... والی ایالت فارس... در نوروز ۱۱۷۷ به نام فتحعلیشاه در تهران تاجگذاری کرد... روسها که از قتل آقا محمدخان تشجیع شده بودند به تفلیس یورش برده... با شدت هرچه تمامتر دست به قتل و غارت مردم و نابودی سازمانهای موجود در گرجستان زدند... روسها به دنبال نبردهای شدید شهر گنجه را تصرف کردند... در بهمنماه ۱۱۸۲ ارتش عباسمیرزا ولیعهد، نیروهای روسیه را نزدیکی «سه کلیسا» (ایچمیازین) به شدت در هم کوبیدند.»
در بخش دوم، تجزیه ایران با روی کار آمدن فتحعلیشاه آغاز میشود. به نظر نویسنده فتحعلیشاه فردی مقتدر و کاردان بود. اما زمام امور به علت خیانت برخی و نیز همپیمانی فرانسه و روسیه از دست رفت. در آغاز پادشاهی فتحعلیشاه طی سه سال روسها در جنگها و زدوخوردهای پیدرپی هیچ پیروزیای کسب نکرده بودند. اما دنبال کردن اشغال ایران در عین شکستهای پیدرپی نشان از آن دارد که روسها طمعورزی شدیدی به سرزمینهای شمالی ایران داشتند و حاضر نبودند به هیچ عنوان از این منطقه چشمپوشی کنند. کتاب درواقع این مساله را به ترتیب تاریخ موشکافی میکند. روشی که هوشنگ طالع در تدوین کتاب اختیار کرده، پیش رفتن با تاریخ است. او لحظه به لحظه با تاریخ جلو میرود و هر جا که خیانت و موردی را مییابد به موشکافی آن میپردازد. از اینرو خواننده به خوبی میتواند با خواندن این کتاب ضمن اینکه با تاریخ ایران به خوبی آشنا شود پارهای از عملکردهای نادرستی را که موجب جدایی بخشهایی از سرزمین بزرگ ایران شد، ردیابی کند. بهعنوان نمونه در بخش دوم چنین میخوانیم: «با کشته شدن آقا محمدخان در یازدهم خردادماه ۱۱۷۶ آثار هرج و مرج در سرزمین پهناور ایران پیدا شد... خان باباخان... والی ایالت فارس... در نوروز ۱۱۷۷ به نام فتحعلیشاه در تهران تاجگذاری کرد... روسها که از قتل آقا محمدخان تشجیع شده بودند به تفلیس یورش برده... با شدت هرچه تمامتر دست به قتل و غارت مردم و نابودی سازمانهای موجود در گرجستان زدند... روسها به دنبال نبردهای شدید شهر گنجه را تصرف کردند... در بهمنماه ۱۱۸۲ ارتش عباسمیرزا ولیعهد، نیروهای روسیه را نزدیکی «سه کلیسا» (ایچمیازین) به شدت در هم کوبیدند.»
پیشرفتن
با رخدادها ویژگی منحصربهفردی به کاری داده است که هوشنگ طالع در پی
تدوین آن است. از این رو خواندن کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران هم جذاب است و
هم دردناک. دردناک از این جهت که ایران همیشه در همیشه تاریخ خود گرفتار
یک «اگر» بوده است. بهعنوان نمونه اگر آنکس در آن شب هولناک خنجر در
پهلوی آقامحمدخان فرو نمیکرد، تاریخ ایران مسیری دیگر را میپیمود. تا
آنجا که هوشنگ طالع مینویسد: «راستی را که آنها آقا محمدخان را نکشتند
بلکه همانسان که او گفت؛ ایران را کشتند. به دنبال کشته شدن آقا محمدخان
قاجار، دوران تجزیه آغاز گردید و ایران پارهپاره شد. نخست، سرزمین قفقاز،
سپس افغانستان. آنگاه مکران و بلوچستان وفرارود و...» ص ۱۰.
جنگهای
ایران و روسیه بخش مهم و گسترده کتاب را تشکیل میدهد. این جنگها که
سالهای سال به طول انجامید و نتیجه آن جدا شدن بخش بزرگی از سرزمینهای
شمال ایران بود از دیدگاه هوشنگ طالع نیز پنهان نمانده و در کتاب او بخش
محوری و پراهمیت را تشکیل میدهند.
هوشنگ طالع درواقع رشتهای از تاریخ را با موضوعی روشن و دقیق دنبال میکند. در این رهگذار گاهی آنچه را تاکنون در مورد تاریخ میدانستیم نیز زیر سوال میبرد. روش انتقادی او باورهای ما را به نقد میکشد از این رو به دقیقتر دیدن و درستتر قضاوت کردن ما کمک بسیاری میکند.
هوشنگ طالع درواقع رشتهای از تاریخ را با موضوعی روشن و دقیق دنبال میکند. در این رهگذار گاهی آنچه را تاکنون در مورد تاریخ میدانستیم نیز زیر سوال میبرد. روش انتقادی او باورهای ما را به نقد میکشد از این رو به دقیقتر دیدن و درستتر قضاوت کردن ما کمک بسیاری میکند.
«روز
چهارم تیرماه ۱۲۰۵ ارتش عباسمیرزا منطقه اشغالی تالش و لنکران را آزاد
کرد. همزمان به اشغال مناطق گوگچای و بالغ لو پایان داده شد و قلعه شیشه به
محاصره درآمد... روسیان از تاخیر عباسمیرزا در تصرف قلعه شیشه بهره جسته و
با تجهیز یک نیروی پنجاه هزار نفری دوباره به قفقاز یورش بردند... بنا به
دلایلی که هنوز از سوی تاریخنگاران روشن نشده است در این مرحله عباس میرزا
دلبستگی به جنگ از خود نشان نمیداد و به جای آنکه با تصرف قلعه شیشه که
نیرومندترین دژ جنگی قفقاز بود، ارتش ایران را از یورش احتمالی روسها در
امان دارد و همزمان با ایجاد استحکامات و تجهیز هرچه بیشتر عشایر و حفظ
روحیه خیزش و قیام در میان مردم قفقاز، آمادگی رزمی را برای رویارویی با
تجاوز روسیان افزایش دهد، دست روی دست گذارد تا روسها با تجدیدقوا، دوباره
قفقاز را تصرف کنند... عباسمیرزا دیگر دل به جنگ نمیداد و مایل بود که
هرچه زودتر به این جنگها پایان دهد.» ص ۴۸ و ۴۹.
اما
تاریخ ایران تاریخ عجیبی است. سرزمینی است تاریخی که در آن رخدادهایی دیده
میشود که شاید در کمتر جایی به چشم بخورد. چنانچه ما روسیه و انگلیس را
همیشه بهعنوان دو قدرت بزرگ و رقیب میشناسیم. اما این دو قدرت در داخل
سرزمین ایران گاهی چنان به یکدیگر کمک میکردند که هیچ نشانی از رقابت در
آن مشاهده نمیشد.
نمونه آن را باز میتوان در همین مساله جنگهای ایران و روسیه دید. دوره دوم جنگهای ایران و روسیه در حالی رو به اتمام بود که عباس میرزا در عین اینکه از قدرتی نسبی برخوردار شد اما دل به جنگ نداده و گاهی در فرماندهی کوتاهیهایی میکرد. از اینرو تمایل داشت هر چه زودتر جنگ خاتمه یافته و نیرویش را در مسیر دیگری بر عهده بگیرد. شاید او تمایل داشت با توسعه و پیشرفت ایران، در فرصتی دیگر سرزمینهای قفقاز را دوباره به ایران وصل کند. این روش در ابتدا برای فتحعلیشاه قابلقبول نبود. از این رو وقتی متوجه شد عباس میرزا در حال صلح با روسیه و قبول منضمشدن بخش وسیعی از کشور به خاک روسیه است دستور جمعآوری ارتش داده و خود در فرماندهی آن قرار گرفته و به سمت شمال حرکت کرد.
«در این لحظه بار دیگر انگلیسها وارد صحنه شدند. وزیر مختار کشور مزبور میدانست که در صورت حضور فتحعلیشاه در رأس ارتش ایران در صحنههای جنگ، پیروزی از آن ایرانیان خواهد بود. از این رو، سخت به تکاپو افتادند. دولت انگلستان در پی آن بود که ایران را تضعیف کند تا نتواند خطر جدی برای هندوستان به حساب آید و همچنین در اثر شکست از روسها، تنها به دولت بریتانیا متکی گردد. انگلیسها با نیرنگ، تطمیع و تهدید اطرافیان فتحعلیشاه و بیمیلی ولیعهد به ادامه جنگ، وی را از میان راه مجبور به بازگشت کردند.» ص ۵۲.
آخرین فصل این کتاب هم به جدایی بحرین از ایران میپردازد. جالب آنکه زندهیاد دکتر فریدون آدمیت نویسنده و تاریخنگار ایران نیز که دیپلمات برجستهای در دستگاه امور خارجه کشور بود به دلیل جدایی بحرین از ایران و موافقت حکومت وقت از این مساله، طی نامهای از حضور در وزارت خارجه استعفا داده و خود را بازنشسته میکند.
بحرین که برای هزاران سال جزئی از خاک ایران بود و استان چهاردهم ایران به حساب میآمد و دو نماینده در مجلس شورای ملی داشت، بدون اینکه کشوری دیگر بر آن ادعای مالکیت داشته باشد با توطئههای شوم کشورهای عرب منطقه ازجمله عربستان، مصر و عراق که در رأس برنامه خود انگلیس را قرار داده بودند از سرزمین اصلی جدا شد. امیر عباس هویدا نخستوزیر وقت نیز در آن زمان به مجلس شورای ملی رفت و با حرارتی وصفناشدنی از استقلال بحرین و درواقع از جدایی بحرین سخن راند و چه بسا آن را پیروزی بزرگی در دیپلماسی دولت خود خواند، چنانکه مرسوم است.
در مقابل نیز شاهنشاه آریامهر که به کوروش میگفت بخواب چون ما بیداریم به همان تکه کوچک از سرزمین که از کوروش باقی مانده بود نیز خیانت کرده و استراتژیکترین جزیره جهان را به ثمن بخس داد. انتخاباتی فرمایشی در آنجا برگزار شد که اصلا نه آرایی در کار بود و نه کسی رای داد و نه چیزی شمارش شد، بلکه همهچیز از پیش تعیین شده بود و تنها محمدرضا پهلوی براساس نامهای که نماینده دبیرکل سازمان ملل در بحرین فرستاده بود دستور استقلال بحرین را صادر کرد و عملکردی به غایت خیانتبار مرتکب شد. استقلال بحرین در هشتم فروردین ۱۳۴۹ انجام شد. هیچکس هیچگاه متوجه این نکته نشد که به راستی استقلال بحرین و درواقع جدا کردن بخشی از سرزمین خویش به دست خویش چه دستاوری میتواند به دنبال داشته باشد.
بررسی این نکته که بحرین پس از استقلال به چه مسیری رفت و برخورد این کشور در مجامع بینالمللی در قبال ایران و عملکرد این کشور در زمان هشت سال جنگ عراق با ایران، میتواند نشان دهد که این استقلال چقدر بهنفع ایران بوده است.
آنچه گفته شد بررسی کوتاهی بود درباره کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران. این تاریخ دردناک با تمام سرافکندگیها و ناراحتیها سرانجام باید خوانده شود. اقدام درست این است که ایرانیان بر همه تاریخ خود مسلط باشند. تاریخ ایران فقط کوروش و داریوش نیست، بخشی از تاریخ ایران نیز چنان دردناک است که به کمدی بیشتر شباهت دارد و از همین روست که پیشتر نوشتم ایرانیان لااقل در دوره معاصر تاریخی خود بیشتر گرفتار یک «اگر» بودند. کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران بیش از هر کتاب دیگری میتواند نشان دهد که این اگرها در کجا و چگونه تاثیر گذاشتهاند. به راستی اگر آقا محمدخان در آن شب هولناک هوس خربزه نمیکرد یا اینکه فتحعلیشاه به حرف کسی گوش نمیداد و به شمال میتاخت یا اگر محمدرضا پهلوی به استقلال بحرین تن نمیداد و هزاران اگر دیگر، امروز ما در چه وضعی قرار داشتیم؟
۱۲ بخش کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران به این ترتیب است: «شکلگیری تجاوز سازمانیافته در راستای تجزیه سرزمینهای ایرانینشین»، «تجزیه بخشهایی از قفقاز»، «تجزیه سرتاسر قفقاز»، «جدایی ایران و افغانستان»، «تجزیه مکران، بلوچستان و سیستان»، «تجزیه سرزمینهای خوارزم و فرارود»، «گذر از استبداد صغیر و توطئه در راستای تجزیه کامل ایران»، «غوغای جنگ جهانی نخست؛ تقاضای اهالی نخجوان در الحاق به ایران؛ تقاضای جمهوری آذربایجان درباره فدراسیون با ایران؛ تقاضای مردم سرخس در الحاق به ایران»، «انتقال ارثیه خونین تزارهای به تزارهای سرخ»، «اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم»، «توطئه نافرجام برای تجزیه آذربایجان» و «جدایی بحرین».
نمونه آن را باز میتوان در همین مساله جنگهای ایران و روسیه دید. دوره دوم جنگهای ایران و روسیه در حالی رو به اتمام بود که عباس میرزا در عین اینکه از قدرتی نسبی برخوردار شد اما دل به جنگ نداده و گاهی در فرماندهی کوتاهیهایی میکرد. از اینرو تمایل داشت هر چه زودتر جنگ خاتمه یافته و نیرویش را در مسیر دیگری بر عهده بگیرد. شاید او تمایل داشت با توسعه و پیشرفت ایران، در فرصتی دیگر سرزمینهای قفقاز را دوباره به ایران وصل کند. این روش در ابتدا برای فتحعلیشاه قابلقبول نبود. از این رو وقتی متوجه شد عباس میرزا در حال صلح با روسیه و قبول منضمشدن بخش وسیعی از کشور به خاک روسیه است دستور جمعآوری ارتش داده و خود در فرماندهی آن قرار گرفته و به سمت شمال حرکت کرد.
«در این لحظه بار دیگر انگلیسها وارد صحنه شدند. وزیر مختار کشور مزبور میدانست که در صورت حضور فتحعلیشاه در رأس ارتش ایران در صحنههای جنگ، پیروزی از آن ایرانیان خواهد بود. از این رو، سخت به تکاپو افتادند. دولت انگلستان در پی آن بود که ایران را تضعیف کند تا نتواند خطر جدی برای هندوستان به حساب آید و همچنین در اثر شکست از روسها، تنها به دولت بریتانیا متکی گردد. انگلیسها با نیرنگ، تطمیع و تهدید اطرافیان فتحعلیشاه و بیمیلی ولیعهد به ادامه جنگ، وی را از میان راه مجبور به بازگشت کردند.» ص ۵۲.
آخرین فصل این کتاب هم به جدایی بحرین از ایران میپردازد. جالب آنکه زندهیاد دکتر فریدون آدمیت نویسنده و تاریخنگار ایران نیز که دیپلمات برجستهای در دستگاه امور خارجه کشور بود به دلیل جدایی بحرین از ایران و موافقت حکومت وقت از این مساله، طی نامهای از حضور در وزارت خارجه استعفا داده و خود را بازنشسته میکند.
بحرین که برای هزاران سال جزئی از خاک ایران بود و استان چهاردهم ایران به حساب میآمد و دو نماینده در مجلس شورای ملی داشت، بدون اینکه کشوری دیگر بر آن ادعای مالکیت داشته باشد با توطئههای شوم کشورهای عرب منطقه ازجمله عربستان، مصر و عراق که در رأس برنامه خود انگلیس را قرار داده بودند از سرزمین اصلی جدا شد. امیر عباس هویدا نخستوزیر وقت نیز در آن زمان به مجلس شورای ملی رفت و با حرارتی وصفناشدنی از استقلال بحرین و درواقع از جدایی بحرین سخن راند و چه بسا آن را پیروزی بزرگی در دیپلماسی دولت خود خواند، چنانکه مرسوم است.
در مقابل نیز شاهنشاه آریامهر که به کوروش میگفت بخواب چون ما بیداریم به همان تکه کوچک از سرزمین که از کوروش باقی مانده بود نیز خیانت کرده و استراتژیکترین جزیره جهان را به ثمن بخس داد. انتخاباتی فرمایشی در آنجا برگزار شد که اصلا نه آرایی در کار بود و نه کسی رای داد و نه چیزی شمارش شد، بلکه همهچیز از پیش تعیین شده بود و تنها محمدرضا پهلوی براساس نامهای که نماینده دبیرکل سازمان ملل در بحرین فرستاده بود دستور استقلال بحرین را صادر کرد و عملکردی به غایت خیانتبار مرتکب شد. استقلال بحرین در هشتم فروردین ۱۳۴۹ انجام شد. هیچکس هیچگاه متوجه این نکته نشد که به راستی استقلال بحرین و درواقع جدا کردن بخشی از سرزمین خویش به دست خویش چه دستاوری میتواند به دنبال داشته باشد.
بررسی این نکته که بحرین پس از استقلال به چه مسیری رفت و برخورد این کشور در مجامع بینالمللی در قبال ایران و عملکرد این کشور در زمان هشت سال جنگ عراق با ایران، میتواند نشان دهد که این استقلال چقدر بهنفع ایران بوده است.
آنچه گفته شد بررسی کوتاهی بود درباره کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران. این تاریخ دردناک با تمام سرافکندگیها و ناراحتیها سرانجام باید خوانده شود. اقدام درست این است که ایرانیان بر همه تاریخ خود مسلط باشند. تاریخ ایران فقط کوروش و داریوش نیست، بخشی از تاریخ ایران نیز چنان دردناک است که به کمدی بیشتر شباهت دارد و از همین روست که پیشتر نوشتم ایرانیان لااقل در دوره معاصر تاریخی خود بیشتر گرفتار یک «اگر» بودند. کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران بیش از هر کتاب دیگری میتواند نشان دهد که این اگرها در کجا و چگونه تاثیر گذاشتهاند. به راستی اگر آقا محمدخان در آن شب هولناک هوس خربزه نمیکرد یا اینکه فتحعلیشاه به حرف کسی گوش نمیداد و به شمال میتاخت یا اگر محمدرضا پهلوی به استقلال بحرین تن نمیداد و هزاران اگر دیگر، امروز ما در چه وضعی قرار داشتیم؟
۱۲ بخش کتاب چکیده تاریخ تجزیه ایران به این ترتیب است: «شکلگیری تجاوز سازمانیافته در راستای تجزیه سرزمینهای ایرانینشین»، «تجزیه بخشهایی از قفقاز»، «تجزیه سرتاسر قفقاز»، «جدایی ایران و افغانستان»، «تجزیه مکران، بلوچستان و سیستان»، «تجزیه سرزمینهای خوارزم و فرارود»، «گذر از استبداد صغیر و توطئه در راستای تجزیه کامل ایران»، «غوغای جنگ جهانی نخست؛ تقاضای اهالی نخجوان در الحاق به ایران؛ تقاضای جمهوری آذربایجان درباره فدراسیون با ایران؛ تقاضای مردم سرخس در الحاق به ایران»، «انتقال ارثیه خونین تزارهای به تزارهای سرخ»، «اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم»، «توطئه نافرجام برای تجزیه آذربایجان» و «جدایی بحرین».
برگرفته از : روزنامه فرهیختگان ، 12 مهرماه 1389 .
به اشتراک گذارید: