پاسخ به اتهام نژاد پرستي ايرانيان توسط آقاي بنكدار
کاربست
نادرست عنوان "نژاد پرستی" برای ایرانیان، به بهانه های مختلف، از جمله
آنچه نژاد پرستی بر علیه اعراب می نامند، از سوی عده ای مغرض یا پرت افتاده
آغاز می شود و شمار زیادی از نا آگاهان هم آن را تکرار می کنند، سبب شد که
این یادداشت مختصر را در اینجا ثبت کنم:
نژادپرستی آنچنانکه که گیدنز
تعریف می کند، ادعای تبیین زیست شناختی گروههای انسانی است. این پدیده
برآمده از فرضیه های زیست شناسی مدرن بود و در مقطع خاص تاریخی و جغرافیایی
خود (از ابتدای قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم در اروپای باختری) ظهور کرد و
به حاشیه رفت. تعمیم نژادپرستی (راسیسم) به شرق بدون در نظر گرفتن زمینه
های تاریخی و اجتماعی آن، خطایی معرفتی است. در هیچ یک از گفتمانهای فرهنگی
ایرانی، دعاوی این چنینی درباره گروههای نژادی وجود ندارد. مضاف بر اینکه
در ایران بنا بر معیارهای علوم انسان شناسی و جامعه شناسی،مسئله قومی موجود
است و نه نژادی. بنابراین در فقدان مسئله نژادی، دلیلی برای پیدایش نژاد
پرستی هم موجود نمی باشد. اما در ایران امروز با کلیشه هایی در مورد برخی
گروههای قومی، نژادی و ملی مواجه هستیم که البته این مسئله منحصر به ایران
هم نیست و تقریباً در همه جوامع موجود است. با نژادپرستی هم تفاوت فاحش
دارد. نیست. این مورد به ویژه در مورد گروههای قومی ایرانی مصداق دارد.
ظهور برخی از کلیشه های قومی، بیش از آنکه ناشی از تضاد و تعارض گروههای
قومی باشد، در پی مراودات طولانی مدت گروههای قومی با یکدیگر شکل می گیرد.
کلیشه های موجود میان دو گروه زبانی پارسی و ترکی در ایران، از این دسته
است. اما برخی از کلیشه ها نیز ریشه در تضادهای تاریخی دارد، و برخی هم
ناشی از تضادهای متاخرتر هستند. کلیشه های موجود درباره اعراب، گذشته از
پیش زمینه تاریخی دو سویه ای که دارد، جنبه متاخرتری هم دارد و این جنبه
ناشی از سرخوردگی های اعتقادی یک جامعه سابقاً مذهبی است. شاید نفرت از
اعراب در میان ایرانیان خیلی جدیدتر ازنفرت اعرابی باشد که از ابتدا
ایرانیان را عجم (گنگ) نامیدند.
اما در این رابطه جا دارد به چند نکته
مهم هم اشاره کنم. ابتدا این که اعراب بنا بر معیارهای انسانشناسی، یک تیره
هستند و نه نژاد و عرب ستیزی موجود در جامعه ایرانی هم بر این اساس نمی
تواند نژاد پرستی در مفهوم دقیق واژه باشد. دوم اینکه کینه و عداوت
ایرانیان و اعراب، نسبت به یکدیگر، دارای ریشه های تاریخی، مذهبی و ملی است
نه قومی و نژادی. سوم اینکه، میان ایرانیان و اعراب، تضاد منافع و رقابت
در برخی مسائل منطقه ای موجود است، که باز هم از جنس نفرت نژادی نیست ولی
بدبختانه به دلیل برخی سرخوردگی های سیاسی در دو طرف، رقابت در برخی مواقع
به نفرت مبدل می شود. چهارم اینکه ایرانیان دست بر قضا در قرن اخیر، همدلی
های زیادی با اعراب نشان داده اند. چندی پیش یوسف عزیزی بنی طرف در مصاحبه
با بی.بی.سی. پارسی گفته بود که پس از شکست اعراب در جنگ شش روزه 1967،
مردم شهرهای ایران بر سردر خانه ها بیرق سیاه آویزان کرده بودند. در جریان
انقلاب اسلامی هم مردم همدلی های بیشماری با اعراب و به ویژه فلسطینی ها
نشان دادند. اما در مقابل عربها چه کردند؟ با جعل و تحریف نام خلیج پارس، و
همراهی و تشویق بعثی ها در حمله ددمنشانه به ایران، ایرانیها را از خود
رنجاندند. به این ترتیب شاید شاهد پیدایش یک نفرت واکنشی در میان ایرانیان
باشیم. پنجم اینکه این نفرت از عربها، تا اندازه زیادی بازتابی از سرخوردگی
از ایدئولوژی حاکم در ایران باشد که خاستگاه تاریخ و جغرافیایی آن را
بسیاری از مردمان در سرزمین اعراب می دانند.