مجسمه فردوسی در میدان فردوسی شهر رُم
مجسمه فردوسی در گوشه ای در ایران!
بیست وپنجم اردیبهشت روز حکیم فردوسی گرامی باد
سخن هر چه گويم همه گفته اند/بر باغ دانش همه رفته اند
اگر بر درخت برومند جاى/نيابم كه از بر شدن نيست راى
كسى كو شود زير نخل بلند/همان سايه زو باز دارد گزند
توانم مگر پايه ساختن/بر شاخ آن سرو سايه فكن
كزين نامور نامه شهريار/بگيتى بمانم يكى يادگار
تو اين را دروغ و فسانه مدان/برنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد/دگر بر ره رمز و معنى برد
(1 / 22)
---
كهن گشته اين داستانها ز من/همى نو شود بر سر انجمن
اگر زندگانى بود دير ياز/برين وين خرّم بمانم دراز
يكى ميوه دارى بماند ز من/كه نازد همى بار او بر چمن
(3 / 355)
----
بناهاى آباد گردد خراب/ز باران و ز تابش آفتاب
پى افگندم از نظم كاخى بلند/كه از باد و بارانش نايد گزند
برين نامه بر سالها بگذرد/همى خواند آن كس كه دارد خرد
(5 / 881)
----
يكى نامه بود از گه باستان/سخنهاى آن برمنش راستان
چو جامى گهر بود و منثور بود/طبايع ز پيوند او دور بود
گذشته برو ساليان شش هزار/گر ايدونك پرسش نمايد شمار
من اين نامه فرخ گرفتم به فال/بسى رنج بردم به بسيار سال
(6 / 1092)
---
چو اين نامور نامه آمد ببن/ز من روى كشور شود پر سخن
از ان پس نميرم كه من زنده ام/كه تخم سخن من پراگنده ام
هر ان كس كه دارد هش و راى و دين/پس از مرگ بر من كند آفرين
(9 / 2161)
بیست وپنجم اردیبهشت روز حکیم فردوسی گرامی باد
سخن هر چه گويم همه گفته اند/بر باغ دانش همه رفته اند
اگر بر درخت برومند جاى/نيابم كه از بر شدن نيست راى
كسى كو شود زير نخل بلند/همان سايه زو باز دارد گزند
توانم مگر پايه ساختن/بر شاخ آن سرو سايه فكن
كزين نامور نامه شهريار/بگيتى بمانم يكى يادگار
تو اين را دروغ و فسانه مدان/برنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد/دگر بر ره رمز و معنى برد
(1 / 22)
---
كهن گشته اين داستانها ز من/همى نو شود بر سر انجمن
اگر زندگانى بود دير ياز/برين وين خرّم بمانم دراز
يكى ميوه دارى بماند ز من/كه نازد همى بار او بر چمن
(3 / 355)
----
بناهاى آباد گردد خراب/ز باران و ز تابش آفتاب
پى افگندم از نظم كاخى بلند/كه از باد و بارانش نايد گزند
برين نامه بر سالها بگذرد/همى خواند آن كس كه دارد خرد
(5 / 881)
----
يكى نامه بود از گه باستان/سخنهاى آن برمنش راستان
چو جامى گهر بود و منثور بود/طبايع ز پيوند او دور بود
گذشته برو ساليان شش هزار/گر ايدونك پرسش نمايد شمار
من اين نامه فرخ گرفتم به فال/بسى رنج بردم به بسيار سال
(6 / 1092)
---
چو اين نامور نامه آمد ببن/ز من روى كشور شود پر سخن
از ان پس نميرم كه من زنده ام/كه تخم سخن من پراگنده ام
هر ان كس كه دارد هش و راى و دين/پس از مرگ بر من كند آفرين
(9 / 2161)
به اشتراک گذارید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر