۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

روزنامه ایتالیایی لیبرال:"هویت ایرانی در کشور روز به روز نیرومند تر میشود و بر هویت اسلامی سایه میفکند"

تصویر  جانباخته راه آزادی صانع ژاله

آیت الله ها نگران نسیم تازه پارسی گر جوانان میباشند
هویت ایرانی در کشور روز به روز نیرومند تر میشود و بر هویت اسلامی  سایه میفکند         
روزنامه ایتالیایی «لیبرال» در شهر رم مقاله ای تحلیلی در مورد شرایط سیاسی و فرهنگی ایران منتشر کرده است. برگردان این مقاله که با قلم پیر کیارتانو و با همراهی ایرانشناسی در اروپا با نام مستعار کورش فرخی تهیه شده است، بشرح زیر میباشد:
آیت الله ها نگران نسیم تازه پارسی گر جوانان میباشند
هویت ایرانی در کشور روز به روز نیرومند تر میشود و بر هویت اسلامی  سایه میفکند
نسیم پارسی گر هخامنشیان بر روی سرزمین کهن ایران زمین در حال وزیدن است و دارد باعث ایجاد دگرگونی های ریشه ای در درون این کشور میشود. تغییراتی که هنوز از چشم جهان غرب پوشیده میباشند. یکی ار نخستین نشانه های رویش نسلی نو در ایران با ایده های میهن طلبانه و سکولار را میتوان در واکنش تند و صریح رهبر گروه حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله، مشاهده کرد. این رهبر عرب شیعه در سخنرانی خود بتازگی بر هویت پارسی ایرانیان حمله کرده و گفته است که «تمدن پارسی در ایران وجود ندارد» و رهبران جمهوری اسلامی «آیت الله روخ الله خمینی و خامنه ای ریشه عرب داشته و ایرانی تبار نمی باشند». اظهاراتی که واکنش شدید نسل جوان ایرانیان را در پی داشت که بر روی تارنماهای گوناگون، وبلاگها و با امضا کردن پتیشن ها، رهبر جزب الله لبنان را بسیار نقد کردند و از او خواستند تا از ملت ایران پوزش بخواهد.
ترس حزب الله از رویش هویت ایرانی در کشور احتمالا برای آنست که چنین گرایش فکریی در طولانی مدت میتواند ایران را به سمت سیستم سیاسی سکولار و ملی گرا سوق دهد و در نتیجه پشتیبانی جمهوری اسلامی از حزب الله کاسته و یا بطور کل حذف شود.
 بنابراین به نظر میرسد که در ایران، اسلامی گری آیت الله خمینی دیگر در حال افول است و در مرزهای تخت جمشید بوسیله نوادگان کورش به بن بست رسیده است. رویش چنین اندیشه ملی گرایی در میان جوانان ایرانی تاثیرات زیادی را هم در سیاست خارجی و هم داخلی ایران خواهد داشت. کما اینکه از طرفی حزب الله، به عنوان یکی از متحدین درجه اول ایران در خاور میانه، و جناح مذهبی و روحانی در داخل کشور، از طرفی دیگر، با این پدیده بسیاربا تندی رفتار میکنند و تلاش در خنثی کردن آن دارند.
در این زمینه با کورش فرخی ،یکی از ایران شناسان در اروپا، گفتگویی کرده ایم. دکتر فرخی میگوید: «بخش مهمی از جوانان ایران زمین خواستار جدایی دین از سیاست میباشند و پس از بیش از سی سال خودکامگی سیاسی، که بر ایدئولوژی اسلامی تکیه داشته است، جوانان تولدی دیگر را خواستار هستند که  ارزشهای ایرانی را به عنوان تکیه گاه خود برگزیند. نوع حکومت کورش بزرگ، فلسفه زرتشت و اندیشه فردوسی از جمله عنصرهای اساسی این نوع مکتب فکری  جوانان هستند که میتوان با نام «ایرانیزم» از آن نام برد. این گرایش جوانان را میتوان ار آغاز سال میلادی۱۹۹۷ مشاهده کرد. درست از آن سالی که نسل جدید (بچه های انقلاب) به سن هجده سالگی رسیدند و آنها شروع به چالش کشیدن جمهوری اسلامی کردند. نخستین اثر آن را در پشتیبانی آنها از دولت اصلاحات محمد خاتمی میتوان دید. موج دوم این جنبش جوانان را میتوان در جنبش سبز دید. جوانانی که برای دفاع از حق انتخاب خود به خیابانها ریختند و جمهوری اسلامی را به چالش کشاندند. شعارهای این جوانان از جمله «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» بیانگر گرایش ملی گرا، آزادیخواه و سکولار این جنبش است. نسل جوانی که ایدئولوژیک نیست و فقط خواستار بر قراری حکومتی مردم سالار، میهنی ولائیک میباشد».
در ادامه کورش فرخی میفزاید: «ایرانیت و اسلامیت همیشه در تضاد بوده اند و در طول تاریخ ایران زمین تمام حاکمان بر این دیار به شیوه ای باید در مورد این تضاد تاریخی موضع گیری کرده و با هویت ایرانیان تکلیف خود را روشن میکردند. حتی جمهوری اسلامی هم، با آنکه برمبنی اندیشه و ایدئولوژی عربی اسلامی استوار شده است، پس از سی سال حکومت دینی، مجبور شده است که به هویت ایرانی بازگردد و از آن برای جذب نسل جوان استفاده کند.
نمومه بارز این شرایط را میتوان در دگرگونی تدریجی خط سیاسی و فرهنگی دولت دهم محمود احمدی نژاد دید. وی در طول شش ماه اخیر دارد از آیت الله علی خامنه ای دور میشود و تلاش در محدود ساختن قدرت بخش روحانیت شیعه در کشور میکند. از سوی دیگر با دادن قدرت سیاسی زیادی به عنصر لائیک دولت خود، اسفندیار رحیم مشایی، که در سخنرانیهایش از هویت ایرانی دفاع میکند و از کورش بزرگ به نیکی یاد میکند، دارد سکان قدرت را از طرفداران اسلامیت دور میکند و به پشتیبانان ایرانیت نزدیک میکند. هر چند او این کار را به احتمال زیاد برای تثبیت قدرت سیاسی خود انجام میدهد و با ایرانیت بصورت ابزاری برخورد میکند، ولی همان که رئیس جمهوری اسلامی باید برای جذب نسل جوانی، که در زیر سایه و بمباران رسانه ای و تربیتی شاگردان آیت الله خمینی، رشد کرده اند،  دم ازکورش بزرگ و هخامنشیان بزند خود یک نکته بسار مهم است  و اهمیت سیاسی هویت ایرانی را در تعیین خط سیاسی کشور آشکار میکند.
این خود نشانه شکست پروژه اسلامی آیت الله خمینی است. کما اینکه، چند ماه پیش، رهبر حزب الله لبنان، با لحنی قهر آمیز، بر هویت ایرانی حمله کرد و آن را مرده قلمداد کرد. دلیل این حمله لفظی سید حسن نصرالله ترس او، و شاید بشود گفت پیشبینی او، از دگرگونی ایجاد شده در جامعه مدنی ایران و در بخشی از دولتمردان ایران است. چنین تغییری ایران را از پشتیبانی سیاسی و اقتصادی حزب الله دور خواهد کرد و ایران را، در آینده ای نه چندان دور، به سمت همکاری با دولت های ملی و لائیک خاور میانه از جمله اردن و دولت مرکزی لبنان، با رهبری سعید حریری، خواهد کشاند. بنابراین حزب الله از تولد دوباره ایرانیزم میترسد و بر آن حمله میکند».
بنظر میرسد که در درون ایران ، چه در سطح جامعه، چه در سطح حکومت،  تغییراتی عمیق در حال رخ دادن هستند که هنوز از دید غربیان بدور میباشند. آیا ایران واقعا در حال دگرگون شدن است؟ آیا ایرانیان ، که در تاریخ کهن خود مثال برجسته ای همچون کورش بزرگ را دارند که مظهر برابری و تضمین آزادی بیان و دین در امپراتوری خود بود، میتوانند دوباره به شکوفایی خود در جهان مدرن امروزی برسند؟ آیا باغهای پردیس ایران باستان میتوانند دوباره برویند و ایران را آباد کنند؟
هر چه است این موضوع نسبتا آشکار است. در ایران حرف روحانیون اسلامگرا دیگر اعتبار زیادی ندارد. اگر آیت الله های اسلامی در ماه شیخی را ببینند و آن را به مردم نشان دهند، ایرانیان خواهند گفت: الان که شب نیست که ماهی در آسمان باشد.
  
      


        ADNKRONOS INTERNATIONAL-AKIFARSI
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

مورخ سرشناس ترک از تهران: فرهنگ خمیرمایه ایران است

ایلبر اورتایلی مورخ شناخته شده ترک و مولف ده ها کتاب تاریخی است. وی از تاتارهای کریمه است که خانواده اش در نتیجه سیاست های جمعیتی استالین مجبور به مهاجرت به اروپا شده بودند.
 اورتایلی در دانشکده های تاریخ وین،پاریس،مسکو،قاهره،رم،مونیخ،برلین،پرینستون،آکسفورد و کمبریج به عنوان استاد مهمان و در دانشگاه های ترکیه به عنوان استاد و ریاست دانشکده تدریس کرده است. وی مدتی رئیس موزه توپقاپی در استانبول بود.
اورتایلی به بیش از ده زبان زنده دنیا از جمله فارسی تسلط دارد. آن چه در زیر می آید روایتی کوتاه از مشاهدات وی در سفر به ایران است که در روزنامه "ملیت" چاپ ترکیه منتشر شده است. وی در این یادداشت کوتاه و البته غیر منسجم با استفاده از کدهای تاریخی و هویتی سعی کرده است عناصر فرهنگ عمومی در ایران را بشکافد و به جامعه ترکیه معرفی نماید.

در یکی از سفره خانه های سنتی تهران به نام "عالی قاپو". نامی که سلسله های ترک زبان ایران، کشور را از آن جا اداره می کردند. معادل باب عالی در عثمانی. این گونه رستوران ها مکان هایی هستند برای تمدد اعصاب. گروه موسیقی که در صحنه است آهنگ هایی با ملودی های آذربایجانی و ترکی می نوازد. موسیقی فارسی و بلوچی هر یک بعد از دیگری به صحنه می روند.
این تنوع مختص این رستوران نیست. سراسر تهران همین گونه است. ایران یک امپراتوری است و عناصری که آن را موجودیت بخشیده اند نه با ستیز و تنش بلکه با لذت هنر و هماهنگی موسیقی کنار هم زندگی می کنند. شاعران آذربایجان شعر عروضی را به بهترین نحو به منصه ظهور رسانده اند. بلوچ ها با موسیقی محلی خود هویت شان را به میدان آورده اند و روشنفکران کرد با استفاده آزادانه از زبان کردی.
اما ستون اصلی این همبستگی فرهنگ ایرانی و زبان پارسی است. همه سعی می کنند این زبان را به خوبی یاد بگیرند،به آن شعر بگویند و صدها شعر فارسی را حفظ کنند. فارسی و آذربایجانی دو زبان عمده در این کشوراند. کارگزارانی که در مناطق آذری نشین خدمت می کنند سعی می کنند که این زبان را یاد بگیرند. محمود احمدی نژاد نمونه آن ها است که گه گاهی شعر ترکی از شهریار می خواند.
"شهریار" که یکی از نمونه های بارز روشنفکران ترک زبان در ایران  و در عین حال یکی از شاعران بزرگ ایران است می سراید: ایران را ما بنا کردیم، ایران کشور ما است.
اصطلاح "ایرانشهر" که در دوران ساسانی رواج پیدا کرده به واقع مصداق دقیقی در ایران دارد. سلجوقی ها و ایلخانی ها نیز به همین شکل در این جغرافیا سنت ایران شدن را تجربه کردند.  اقوام ایرانی در صدد دشمنی با هم نیستند اما رقابت های ظریفی بین آنها است. آن چه باعث تضعیف گروه های قومی می شود بیشتر از اقتصاد، عدم بروز، ظهور و ایفای هویت، ادبیات،خودآگاهی و زبان اقوام است. همه اینها باعث تشخص است. امپراتوری ایران چه در گذشته و چه اکنون اجازه این ظهور و بروز را به اقوامش داده است. نمونه آن اردکان است. اردکان شهری مابین یزد و اصفهان است که به روحانیون شیعه اش می بالد. در اطراف این شهر مراکز مهم زرتشتی مانند پیر سبز،پیر شالیار و پیربانوی سبز قرار گرفته اند. ابتدا تصور می کردم که حیات خارجی این گروه (زرتشتی ها) به پایان رسیده است. اما فرزندان هخامنشیان به فرهنگ نیاکانشان احترام قائل اند. سایر گروه های قومی نیز نزدیکی اسرار آمیزی نسبت به زرتشتی ها احساس می کنند.
اکتشافات باستان شناسی اخیر تاریخ ایران را به زمان های دورتری می رساند. یافته های موجود بسیار جالب و عجیب اند. بر اساس این یافته ها شباهت های زیادی میان مناطق غربی ایران، شرق فلات آناتولی و  شمال میان رودان دیده شده است. چقدر جالب است که در این کشور مثلا تپه های باستانی "حسنلو" در آذربایجان بوسیله باستان شناسان آذری مورد اکتشاف قرار می گیرد و جالب تر آن که ابزاری برای ادعاهای قوم گریانه سطحی و روزمره نمی شود.
موزه "ایران باستان" در تهران که معماری اش یکی از اصلی ترین موزه های جهان است سالانه با یافته های تاریخی جدیدتری پر می شود که می تواند تفسیرها و ادعاهای تاریخی جدیدی را به میان آورد. انشاالله نمایشگاه تاریخی امسال در کاخ "توپ قاپی" استانبول نظر بسیاری از ما را تغییر خواهد داد.
علیرغم دشواری های اقتصادی ،فرهنگ ایران بزرگ ترین ملات این کشور است.
در کنار جنگل های مازندران و خزر، ایران در عین حال کشور بیابان های وسیع نیز هست. تهران در دامنه های یک قله زیبا یعنی کوه دماوند بنا شده است. شمال تهران در زمستان پوشیده از برف است و تابستان ها خنک. از محلات و خانه های ویلایی و رفاه شمال تهران در دهه های 1960 و 1970 در ترکیه با غلبطه یاد می شد. حتی اگر آن دوران برای بورژوازیی ترکیه به پایان رسیده باشد چنین مناطقی امروز هم برای آنکارا و ازمیر یک آرزو و خیال است. در عین حال جنوب تهران بسیار گرم، جرم خیر و متراکم است.
طبقه بندی روشنفکران چنین جامعه ی ضد و نقیضی دشوار است. بعد از جنگ جهانی دوم قوام السلطنه هم ایران و هم شاه ایران را هدایت می کرد. او توانست قوای ارتش سرخ را بدون حادثه از طرق دیپلماتیک از ایران خارج کند.
در کشوری ها هنوز مشکل بیسواد وجود دارد می توان در روستاهای دور افتاده با پیرمردهایی صحبت کرد که علاوه بر نقد های ادبی در خصوص ادبیات فارسی، در مورد مسائل سیاسی و حتی بین الملل (در عین فروتنی) نظراتی دارند! دلیل این اطلاعات گسترده این است که ایرانی بر خلاف ما در خصوص همه نوشته هایی که در خصوص کشورشان در جهان منتشر می شود، آگاهی دارند و فوری دست به ترجمه آن ها می برند.
این علاقه برای آگاهی از جهان تنها منحصر به ایران نیست. ترجمه ها و تالیفات زیادی در خصوص آلمان،روسیه، اسپانیای فرانکو و ترکیه در ایران یافت می شود. در واقع ایرانی ها مترجمان ماهر و زبردستی هستند.
در میان سیاستمداران رده بالا نیز می توان به افراد با فرهنگ زیادی برخورد کرد. بایگانی ها و کتاب خانه ها بسیار مرتب و عالی چیده شده اند. انتشارات و بایگانی وزارت خارجه ایران هم از همین نظم و انتظام پیروی می کند و متاسفانه باید بگویم حتی قابل قیاس با آرشیو وزارت خارجه ما نیست.
ناشی گری و خامی دیپلمات های ما در حوزه تاریخ،جغرافیا و ادبیات ترکیه بسیار ناراحت کننده و تهدید آمیز است زیرا روشنفکری که هویت خود را به درستی نشناسد قادر به هدایت جامعه نیز نخواهد شد.
کوتاه آنکه با وجود مشکلات مادی و اقتصادی در ایران، امکان ندارد شما به این کشور سفر کنید و شیفته هویت فرهنگی و تاریخی این جامعه نشوید.
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۲۲, شنبه

روزی که جهانیان برای نخستین بار انسانیت وآزادی را به چشم دیدند


در خصوص ترجمه عبارت متن كتبيه كوروش ، در كتاب « سرزمين جاويد » ،
تاليف ، ماژيران موله – هرتزفلد – گيرشمن ،

نويسنگان در اين كتاب ، ادغان دارند كه ، منشور آزادي كوروش ( در حدود ۲۵۴۳ سال قبل ) به مراتب از اعلاميه حقوق بشر انقلابيون فرانسه در قرن ۱۷ ميلادي و اعلاميه حقوق بشر قرن ۲۰ ميلادي سازمان ملل متحد ، برتر و معنويت بيشتري دارد .

منشور و اعلاميه كوروش ، در سال ۵۳۹ قبل از ميلاد ، بعد از تسخير و فتح شهر بابل صادر شده است . كوروش بعد از خاتمه زمستان در اولين روز بهار ، در بابل تاجگذاري كرد . شرح كامل تاج گذاري كوروش و حوادث آن دوران ، به صورت مفصل توسط « گزنفون » سردار و مرد جنگي و فيلسوف و مورخ يوناني ظبط و بيان شده است .

كوروش بعد از تاجگذاري ، در معبد مردوك خداي بزرگ بابل ، منشور آزادي نوع بشر را قرائت نمود .
متن سخنراني و كتبيه كوروش تا اين اواخر نامعلوم بود . تا اينكه اكتشافات در بين النهرين از ويرانه قديم شهر « اور » كتبيه اي بدست آمد و بعد از ترجمه معلوم شد ، همان متن منشور آزادي نوع بشر ، كوروش ميباشد .
اين كتيبه سنگي اينك در كتابخانه ملي انگلستان نگهداري ميشود ،
بدون ترديد ، از قديمترين و مهمترين اسناد حقوق بشر ، در تاريخ باستان مي باشد .

در اين كتبيه كوروش خود را معرفي نموده و اسم پدر ، جد اول ، دوم و سوم خويش را نام مي برد و اعلام مي دارد كه پادشاه ايران و پادشاه بابل و پادشاه جهات اربعه ( كشورهاي اطراف ايران ) مي باشد ، آنگاه در مقام بيان حقوق بشر و منشور آزادي خويش اعلام مي دارد :


ترجمه عين كتبيه :

 .. همه جهان

... مرد ناشایستی به نام نبونید به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

... او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی جای آن گذاشت.

معبدی به تقلید از نیایشگاه «ازگیلا» برای شهر «اور» و دیگر شهرها ساخت.

او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد. خشونت و بدکرداری.

او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زندگی مردم دخالت می کرد، اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش مردوک «Marduk» خدای بزرگ روی برگرداند.

او مردم را به سختی معاش دچار کرد، هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد، او با کارهای خشن خود مردم را نابود می‌کرد ... همه مردم را.

از ناله و دادخواهی مردم، انلیل «Enlil» خدای بزرگ (=مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند (منظور آبادانی و فراوان و آرامش).

مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشند‌گان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به بابل بازگردند.

ساکنان سرزمین سومر «Sumer» و اکد «Akad» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت، به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد.

آنگاه او نام کورش پادشاه انشان «Anshan» را برخواند، از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.

او تمام سرزمین گوتی «Guti» و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش درآورد. کورش با هر «سرسیاه» (منظور همه انشان ها) دادگرانه رفتار کرد.

کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

بنابر این او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد، در حالیکه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت.

لشگر پرشمار او همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونبد شاه را به دست کورش سپرد.

مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند.

مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان.

پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

از دودمانی که همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی‌اش را بل «Bel» (خدا) و نبو «Nabu» گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

وضع داخلی بابل و جایگاه مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

من برده‌داری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبو‌جیه پسر من و همچنین بر همه سپاهیان من،

برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مر‌دوک همه شاهان بر او‌رنگ پادشاهی نشسته‌اند.

همه پادشاهان سرزمین های جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (دریای مدیترانه تا خلیج پارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همهٔ پادشاهان آموری «Amuri» همه چادر‌نشینان،

مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.

من شهرهای آ‌گاده «Agadeh»، اشنو‌نا «Eshnuna»، ز‌مبان «Zamban»، مِتو‌رنو «Meturnu»، دیر «Der»، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن‌سوی دجله که ویران شده بود را از نو ساختم.

فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه‌های خود برگرداندم، خانه‌های ویران آنان را آباد کردم.

همچنین پیکرهٔ خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی،

به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، باشد که دل‌ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیک‌خواهانه برایم بیابند، بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند: " کورش شاه، پادشاهی است که ترا گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه."

بی گمان در روزهای سازندگی، همگیِ مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهٔ مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به همه مردم اعطا کردم.

...

... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم...

... دیوار آجری خندق شهر را،

که هیچ‌یک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانده بودند،

... به انجام رساندم.

دروازه‌های بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و ردکشی از مفرغ ...

متن کامل به زبان انگلیسی


به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed