۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

روایت روزنامه نگاران تاجیک از ایران ستیزی حکومت جمهوری اسلامی

  
داریوش رجبیان

                                                               امید دربندی و شهرزاده سمرقندی
سر صدای ایران ستیزی حاکمان جمهوری اسلامی در انسوی مرزها نیز شنیده میشود انچه میخوانید خاطراتروزنامه نگارن پارسی گوی تاجیکی از ایران ستیزی و تلاش برای بایکوت فرهنگ ایرانی توسط حکومت اسلامی در ایران است

ایران و ایرانیت بی شک پیوند بین ایران و تاجیکستان، روی مردم تاجیک و هم‌چنین زبان و ادبیات آنها بی تاثیر نبوده است؛ حتی روی لهجه و گویش جوانان تاجیک تاثیرگذار بوده است. نسل جوان تاجیک بعد از فروپاشی دیوارهای آهنین توانستند خود را به ایران برسانند و در جمهوری اسلامی مشغول به کار و یا تدریس شوند. این سئوال وجود دارد که با تجربه‌ی زندگی در اتحاد شوروی، به آنها در ایران اسلامی چطور گذشته است؟ امید دربندی، شاعر و روزنامه‌نگار تاجیک که شش سال در مشهد به سر برده است و در طول این مدت در رادیوی محلی مشهد مشغول به کار بوده است می‌گوید: «وقتی به ایران می‌رفتم نظرم چیز دیگری بود. فکر می‌کردم به کشور آرما‌ن‌های خودم سفر می‌کنم، اما وقتی به آنجا رفتم و دیدم که مذهب بر زندگی مردم اثر منفی دارد و مردم چقدر دل‌زده هستند نگاهم عوض شد. به‌هرحال آن ایران و ایرانیتی که در جست‌وجوی آن بودم پیدا نکردم. فرهنگ شیعی بود که بر ایران حکومت می‌کرد و من دنبال آن نبودم. محیط ایران مرا کمی مأیوس کرد. من دنبال ایرانیت بودم اما در آنجا ماجرا برعکس بود. آنها بیشتر دنبال فرهنگ عربی بودند و سعی می‌کردند فرهنگ اصیل ایران را تحقیر کنند. این برای من بسیار ناخوشایند بود. وقتی ما از ایران نام می‌بریم بیش از همه به یاد فردوسی می‌افتیم و به یاد بزرگانی که در تاریخ ادبیات مشترک خود داشتیم، اما چیزی که در ایران دیدم تفاوت داشت. شاید اگر فردوسی هم در دوران ما زندگی می‌کرد، خیلی از موقعیت فعلی و از آن‌چه امروز در ایران اتفاق می‌افتد، اندوهگین می‌شدند. در سال‌هایی که من در رادیو کار می‌کردم چشمم به یک ابلاغیه افتاد که در آن نوشته شده بود: شما نه خوب نوروز را بگویید و نه بد آن را. این خیلی برای من عجیب بود که در خاستگاه نوروز، جایی که نوروز این‌قدر ارج دارد، اینگونه دستورالعمل بیاید که نه خوب نوروزرا بگویید و نه بد نوروز را. شاید آنها بیشتر از حساسیت مردم نسبت به نوروز نگران بودند، اما هیچ گاه خوبی نوروز را هم نمی گفتند. این خیلی دلم را می‌شکست.» 
مرزهای مشترک
 داریوش رجبیان، روزنامه‌نگار تاجیک نیز حدود سه سال از جوانی خود‌ را در ایران گذرانده است و مدتی هم در صداوسیمای جمهوری اسلامی کار کرده است.میگیود: «موقعی که وارد ایران شدم خیلی شباهت‌ دیدم بین وضعیت ایران با ساختار سیاسی‌ای که پشت سر گذاشته بودم. شباهت‌ها بیشتر در حوزه‌ی ایدئولوژی بود. منتهی برعکس آن تجربه‌ای بود که ما پشت سر گذاشته بودیم. در شوروی ما را مجبور می‌کردند که بگوییم خدا نیست و در ایران مجبور بودیم بگوییم که خدا هست. در این حال شعارهایی‌هایی که در اطراف به چشم می‌خوردند به شدت شبیه اتحاد شوروی بودند. این نخستین برداشت‌هایی بود که از ایران داشتم، ولی ایران در طول سال‌های بازسازی و بعد از آن، یعنی قبل از این که وارد ایران بشوم، برای ما جوانان کعبه‌ی مراد بود. فکر می‌کردیم اگر به ایران برسیم به تمام خواسته‌های‌مان می‌رسیم. تصور ما این بود که در ایران هم به ما نگاه آرمان‌آلودی دارند. ولی در گمرک به دلیل تکلم به زبان فارسی و آن هم به گویش تهرانی، مورد سوءظن شدید ماموران واقع شدم. فکر کردند که من ایرانی هستم و خود را تاجیک معرفی می‌کنم. وقتی بازرسی و بازجویی مفصل انجام شد فهمیدند که ایران را نمی‌شناسم. بعد‌ها نیز وقتی از من می‌پرسیدند که فارسی را کجا یاد گرفتم بیشتر متوجه می شدم که منظورشان چیست. دومین چیزی که در ایران آموختم، دوزیستی فرهنگی بود. هدف من این بود که به ایران بروم تا در آنجا ماندگار شوم. در آغاز تصورم این بود که حتماً روزه‌ و نماز بگیرم و این آداب را رعایت کنم. بعد از دوماه متوجه شدم که این‌طور نیست. وقتی به خانه‌های ایرانیان می‌رفتم و از نزدیک با آنها آشنا می‌شدم، می‌دیدم که خیلی هم از فرهنگ ما که در تاجیکستان داریم دور نیستند. وقتی در صدا و سیما، جایی که مدتی آنجا کار کرده بودم، در ماه‌ها و روزهای بخصوصی مثل ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا، پیراهن قرمز در تن داشتم با نگاه‌های سنگین افراد روبه‌رو می‌شدم. یادم می‌آید وقتی در ماه رمضان به رییس‌مان که آخوند بود، گفتم اجازه بدهید پس از صرف نهار فلان کار را انجام بدهم، از رفتارش فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. هنوز فرهنگ دوگانه‌ی ایران ‌را فرانگرفته بودم. درواقع هنوز به اصل تقیه پی نبرده بودم. مهم‌ترین چیزی که از ایران آموختم جمع این آموخته‌ها بود. قبل از این که به ایران بروم، از پیشینه‌ی آن آگاهی نسبی داشتم؛ چون پیشینه ی ما هم بود؛ تاریخ ما هم بود؛ اما دیدار از ایران من را با ایران امروز آشنا کرد. به گونه‌ای که مرز‌های مصنوعی سیاسی را در ذهن خود و اطرافیانم شکستم و دوباره ایران را با آسیای میانه دارای مرزهای واحدی دیدم. با درک این موضوع که یک موضوع بدیهی است ولی خیلی‌ها نمی دانند، متوجه شدم که تاجیک یعنی ایرانی و ایرانی یعنی تاجیک.» ما همه یک ملتیم
به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed