۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

هویت طلبی فدرالیسم و تجزیه طلبی در پناه زبان مادری ترکی

در حال حاضر تجزیه طلبان ترک گرا، بیشتر از گذشته، پشت عنوان "هویت طلبی" پنهان شده اند. اینان با تحلیل شرایط کنونی دریافتند، تجزیه طلبی و پانترکیسم هزینه های فراوانی دربرداشته و منجر به سرکوبی قاطعانه آنها خواهد شد، لذا با اتخاذ ِ سیاستی میانه، تنها بر طبل مطالباتی می کوبند که صدای برخاسته از آن، ترک گرایی است. آموزش به زبان مادری (۱) درخواست و مدعای عجیبی است که حتی کودکان را نمی تواند بفریبد. پای فشاری این "هویت تجزیه طلبان" به "آموزش به زبان ِ مادری"، علاوه بر اینکه در مخالفت و تضاد با نص اصل 15 قانون اساسی ایران می باشد، از دیگر سو، چتری است که بر سر می گیرند، تا از آماج ایرانیانی در امان باشند که هدف ِ اصلی آنان را دریافته، و فریب اهداف پنهانشان را نمی خورند. همانگونه که دکتر چهرگانی(۲)، تئوریسین پانترکیسم، اولین بند دکترین خود را، مطالبات و وصول حق و حقوق ترکان بیان داشته و گام های بعدی تا تجزیه ایران اینگونه ترسیم می نماید:

۱-      وصول حق و حقوق ترکان
۲-      طلب فدرالیسم سیاسی
۳-      در مرحله بعد: طلب فدرالیسم قومی
۴-      تغییر فدرالیسم به کنفدراسیون
۵-      جدایی از ایران
۶-      الحاق به جمهوری آذربایجان (اران)
۷-      الحاق به ترکیه
۸-      ایجاد توران بزرگ
اینکه واکنش کنونی طیف گسترده ای از هویت طلبان بر امر هویت ترکی و آموزش به زبان ترکی پایه گذاری شده، دقیقن بر اساس رهیافت جدیدی است که "تجزیه طلبی" را بسیار پرمخاطره دیده و سعی در گزینش راهی میانه برای کنش گری های آینده هستند. اهداف تجزیه طلبانه ی این هویت طلبان ِ آلتایی – اغوزی – ترکی – مغولی، بروشنی در خواسته ی آموزش به زبان ترکی نهفته است. چگونه می توان به کشوری با سرزمینی یکپارچه باور داشت و سپس آموزش دروس دبستان، راهنمایی و دبیرستان را به زبان ترکی مطالبه کرد. اساسن عبارت ِ  مندرج در اصل 15 قانون اساسی  معطوف به آموزش به زبان مادری نیست، آنجا که می گوید:
اصل ۱۵ قانون اساسی:
«زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
لذا عبارت ِ "آموزش ادبیات آنها" تنها در بردارنده متونی ادبی و محلی است و از آموزش به زبان مادری، سخنی گفته نشده است. از دیگر سو در این اصل همچنین سخنی از "زبان مادری" نیز نیامده، چه اینکه زبان مادری ایرانیان با استعاره "مام میهن، ایران"، زبان مشترک تمامی ایرانیان است. این همانی ِ زبان مادری با زبان های قومی و محلی مصادره به مطلوبی است که پانترکان تجزیه طلب و کاریکاتور آنها یعنی هویت طلبان، پیوسته بدان دست می یازند. مطابق کدام تعریف، زبان قومی و محلی مندرج در اصل 15 قانون اساسی، زبان مادری شمرده می گردد؟ ضمن اینکه مفاد این اصل هیچ گونه اشاره ای به "آموزش به زبان مادری" نداشته و صرفن از آموزش ادبیات ِ محلی و قومی (فلکولوریک) سخن گفته است. به دیگر سخن، آموزش ِ فیزیک، شیمی، ریاضیات، ... به زبان ترکی، مورد خواسته ی هویت طلبان، علاوه بر اینکه خلاف قانون اساسی ایران و هر کشور، ولو دمکراتیک می باشد، در تضاد کامل با منافع ملی و یکپارچگی کشور ایران قرار داشته که در شمال و غرب آن کشورهایی وجود دارد که با اِعمال منافع بلندمدت چند صد ساله، در پی تجزیه مناطق آذری نشین از ایران و جامه عمل پوشاندن به "ایران- ایرانستان" هستند.(۳)

عقب نشینی پانترکان از "تراز ِ تجزیه طلبی" به "تراز ِ هویت خواهی" نتیجه مقاومتی است که از سوی ایران دوستان در تمامی سطوح ملی، مذهبی و دولتی صورت گرفته است. واقعیت کنونی ژئوپلتیکی منطقه به آنها نشان داده در شرایط کنونی خواست های تجزیه طلبانه، با واکنشی خونین و برحق مواجه خواهد گشت، فلذا آنان با تدبیر ِ هویت خواهی و زبان مادری و سراپا نگاه داشتن ِ  هواداران فرودست بدین تمسک، مترصد ِ وقایع و رویدادهای آتی منطقه ای بوده و به انتظار حوادثی و آشوب هایی برونی زایی هستند، تا با استفاده ابتکار آمیز و بسیج نیروهای پراکنده و نیمه تشکیلاتی، شرایط تجزیه ایران را فراهم آورند. کارکرد کنونی هویت طلبان آلتایی و "زبان محور"، به مثابه نیروی "در انتظار" (Stand-By) بوده و آن هنگام که طرح تجزیه ایران عملیاتی گردد از سطح "زبان محوری" به سطح "استقلال خواهی" و حق تعیین سرنوشت و  پروژه ی "ایران - ایرانستان" تغییر (Change-Over) می یابد.

این چنین است که پندار فریبکارانه ی هویت طلبان ِ آلتایی – اغوزی – ترکی – مغولی، حتی ترسیم و ارائه پرچم های جدیدی با نشانه ی ماه و ستاره برای ایرانیان ِ ترک زبانان را، به قصد ریزش قبح وطن فروشی و القای یک امری عادی، حرکتی تجزیه طلبانه نمی پندارند. گزارش و خبر زیر بی تردید شاهدی خواهد بود بر آنچه پیش از این رفت.
 .............

پی نوشت ها:

(۱) خط به کار رفته در سایت کمپین جمع آوری برای آموزش به زبان ترکی، آشکارا نشان دهنده منویّات و اهداف ِ بیگانه گرایانه گردانندگان این حرکت می باشد.
(۲) محمود چهرگانی، از رهبران و مهره های اصلی پانترکیست می باشد که در حال حاضر در کشور ترکیه مستقر بوده و مورد حمایت سازمانهای اطلاعاتی، "میت" ترکیه است. چندی پیش نیز ارتباط این فرد با گروه اولترا پانترکیست "ارگنه کن"، سازمان گرگ های خاکستری آشکار شد. در ادامه به زندگینامه  این فرد پرداخته می شود:
محمود علی چهرگانی کيست؟

وی از لحاظ سابقهء جهت گيری سياسی، قابل مقايسه با افرادی همچون حشمت الله طبرزدی است که در چرخشی صد و هشتاد درجه از يک خودی به يک اپوزيسيون تغيير موضع داده اند.
وی مدتی عضو انجمن فرهنگی اجاق آذربايجان بوده و رسالهء دکترای خود را در دانشگاه تربيت مدرس در مورد زبان ترکی تنظيم کرده است که ظاهرآ موفق به اخذ مدرک نشده و صد البته بعدآ از جاهای ديگر دکترای افتخاری مرحمتی دريافت داشته است!!
پس از آنکه در دور نخست انتخابات سال ۷۵ رای اول تبريز را کسب نمود، از طرف وزارت اطلاعات تحت فشار قرار گرفت که استعفا دهد. البته اقدام نسنجيدهء اطلاعات وقت، که حتی منجر به سکته ی وی نيز گرديد، سبب شد تا محبوبيتی کاذب در بين جوانان آذری کسب نمايد. سرانجام با کمک برخی عوامل خارجی از ايران گريخت و رفت که قدرت طلبی اش او را به عروسکی خيمه شب بازی تبديل کند. عروسکی در قامت يک مبارز!
جاماح، يا جنوبی آذربايجانين ميلّی آزادليق حرکاتی يک سازمان جدائی طلب از جنس گروههايی همچون الاهواز ( داعيه دار تشکيل عربستان واحد، با مفخری همچون شيخ خزعل!!) می باشد که بنابه دلايل قاطع از سوی دولت جمهوری آذربايجان ايجاد گرديده و حمايت می شود. (به ياد داريم که حيدر علی اف، گفته بود: من وقتی می گويم ايران، آذربايجان جنوبی (!)‌ را در نظر می گيرم!)
مرامنامه ی اين سازمان با الفاظی عوام فريبانه، هدف غايی جاماح را آزادی نه تنها آذری ها، بلکه کليه ايرانيان از يوغ شوونيسم فارس بيان می دارد! در جايی ايران را منطقه ای جغرافيايی موسوم به ايران می نامد و در جای ديگر از احترام به قوانين بين المللی و سازمان ملل متحد دم می زند! مطابق مرامنامه، جاماح ايران را تحت شرايطی به رسميت می شناسد که در بيان عوامانه معادل مَثَلِ وقت گل نی است!
در سال ۱۹۹۹، جاماح چهرگانی را (به گفته ی سايت آن سازمان) پس از ابراز ندامت از گذشته اش (!) (يعنی ايرانی بودن!) به رياست کميته ی مرکزی منصوب نمود و پس از آنکه چهرگانی بدين مختصر قانع نگرديد و دوباره نام ايران را بر زبان آورده و جبهه ی‌ اسلامی آذربايجان را پديد آورد، چون دو عنوان اسلام و ايران در تضاد با مرامنامه ی جاماح قرار داشت ، سرانجام کميته ی مرکزی جاماح در فوريهء ۲۰۰۲ تصميم به اخراج وی گرفت!
محمود علی چهرگانی هم اکنون با نام دکتر چهره قانلی (!) در راس گروهکی است با نام گاموح يا جنبش‌ بيداری‌ ملی‌ آذربايجان‌ ...
اگر جاماح لوگوی خود را شبيه پرچم جمهوری آذربايجان قرار داده تعجبی ندارد... بعيد نيست از سازمانی که ايلچی بيگ اسطوره ی آن است و بعيد نيست از کشور الينه شده ای که از تن ايران جدا گشته و اکنون می خواهد خود را به عثمانی پيوند بزند! ولی نهايت بی شرميست که پرچم مصوب (!) گاموح تلفيقی از پرچم ترکيه و جمهوری آذربايجان می باشد و در آن هيچ اثری از پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ايران وجود ندارد.
اين سازمان مشعشع، وطن فروشی را بدانجا رسانده که چندی پیش شاهد بودیم چهرگانی (چهره قانلی!) در راستای پروژهء Break Down ايالات متحده برای ايران، با مقامات کاخ سفيد ديدارهای مکرر داشته و ناخن زنی می نمايد!

(۳) کنوانسیون حقوق اقلیتهای وین، اگرچه "آموزش زبان مادری" (و نه آموزش به زبان مادری که به مفهوم تدریس فیزیک و شیمی به زبان مادری که همانا تدریس ادبیات و دستور زبان یعنی همانکه در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان اشاره شده است) را به رسمیت می شناسد ولی تصریح می کند که اگر اعطای این حق به یکپارچگی ملی و سرزمینی کشوری آسیب برساند، آن دولت محق است که این حق دموکراتیک را "تعطیل" کند. با وجود هویت طلبانی!! این چنین که چون گرگ زوزه می کشند و پرچم و شمایل بیگانگان را در دست می گیرند، دولت ایران قانونن حق دارد که از تدریس زبان مادری خودداری کند.

نوشته: "یاشار-ق"
نوشته: "یاشار-ق"
نوشتار مرتبط: 

به اشتراک گذارید:

. Balatarin . Azadegi . Donbaleh . Risheha . Sabzlink . Cloob . Khabarnet . Digg . Delicious . Friendfeed . Addthis to other . Cloob . Oyax . Stumbleupon . Twitter . Facebook . Email To: . Reddit . Subscribe to Feed

۲ نظر:

سمک گفت...

صائب تبریزی:
در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم بخاموشی نیاسودم چو شمع

سمک گفت...

ناصرخسرو
چون به نادانی کند مزدور کار
گرسنه خسبد به شب دست آبله