- در زمان ساسانیان قسمتی از ترکان به فلات ایران آمدند و توطن گزیدند. در نوشتههای خسرو اول انوشیروان که قریب 50 سال قبل به وسیلهی صفوی به فارسی ترجمه شده و در تهران انتشار یافت، سخن از مهاجرت اقوام ترک به آذربایجان و قفقاز به میان آمده و حتی به وفاداری آنان که قبلاً با اجازهی پادشاه ایران در این سرزمین حکومت کرده بودند، اشاره شده است. (جواد هیأت، سیری در تاریخ و زبان و لهجههای ترکی، 1380، ص 4)
داریوش احمدی:
نقل این گفتار بیاساس، آغاز رشته
نوشتارهایی است که میخواهم در جهت برملا کردن چندین و چند بارهی جهالت و
شرارت و فریبکاری وصفناپذیر سرکردگان و مبلغان فرقهی نژادپرست پانترکیسم
بنویسم، که با ترکتبار و زردپوست جلوه دادن و قلمداد کردن ایرانیان
آذربایجانی میخواهند رؤیای لئو کاهن یهودی و آتاتورک را برای تشکیل
امپراتوری یکپارچهی ترک، از شرق اروپا تا آسیای مرکزی عملی کنند، رؤیایی
که اینک به واسطهی تهیدستی و درماندگی عقلی و علمی پردازندگاناش، به
کابوسی مهیب و مخوف برای خود آنان تبدیل شده است. اما مطلب بیپایه و اساسی
که جواد هیأت دربارهی حضور ترکان در ایران عصر ساسانی نقل کرده است،
برداشتی است از بخشی از کتاب «تجارب الامم» ابن مسکویه، که آن را در سال
1310 علیاصغر رحیمزادهی صفوی از عربی به فارسی ترجمه و منتشر نموده بود.
در متن مذکور (یادداشتهای خسرو اول انوشیروان، صص 19-16)،
که شرح حال خسرو انوشیروان از زبان خود او نقل گردیده، گفته میشود که
پنجاه و سه هزار تن از خزرهای ترک ساکن در شمال دربند (باب الابواب) قفقاز
به جهت فقر و فلاکتی که دچارش بودند به پادشاه ایران پناه آورده و او نیز
آنان را در اران و آذربایجان و مناطق مرزی دیگر اسکان داده بود. در وهلهی
نخست آن چه مسلم است، این است که تعلق این متن و گفتار به شخص انوشیروان
قابل اثبات نیست و هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد شاهان ساسانی و از
جمله همین پادشاه اقدام به زندگینامه نویسی کرده و متن آن نیز بیکم و
کاست و با وجود نبود سنت عمومی کتابت در ایران، تا سدهی چهارم هجری دوام
آورده و باقی مانده باشد. از سوی دیگر، مهمترین منابع تاریخ ساسانیان،
مانند تاریخ یعقوبی، به چنین رویدادی اشاره نکرده و بلاذری نیز در کتاب خود
(فتوح البلدان، ویرایش دوگویه، 1866، صص 197-194) با وجود شرح عملیات انوشیروان در قفقاز و ایران شمالی، از چنین مهاجرت و اساکنی یاد نکرده است. طبری نیز در تاریخ خود (ویرایش دوگویه، 1881، ج2، ص 895)
نه به اسکان ترکان، بل که به اسکان ده هزار تن از مردمان ابخز، بنجر،
بلنجر و آلانی که به مرزهای ایران تاخته بودند، در آذربایجان و سرزمینهای
پیرامون آن اشاره دارد. اما حقیقتی که بیش از همه موهوم و خیالی بودن
داستان مهاجرت و اسکان خزرهای ترک «یهودیمذهب» (مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ویرایش کلمان هوار، 1907، جزء چهارم، ص 66)
را به شمال غرب ایران برملا میکند و بنای هر نظریهای را بر مبنای آن نقش
بر آب میسازد این است که تاکنون از این پنجاه و سه هزار خزر ترک یهودی
مورد ادعا در هیچ نقطه از شمال غرب ایران نه کاسه و کوزهای، نه استخوان و
سنگ قبری، نه شمشیر و نیزهای، نه خانه و آلونکی، و نه هر چیز دیگری که
نشان و نمودی از فرهنگ و قومیت ترکان یهودی خزر را به همراه داشته باشد،
یافته و شناخته نشده است. جالب است، در حالی که به گفتهی جهانگرد یهودی،
ربی بنیامین تودلایی (سفرنامه، ترجمه ادولف اشر، 1840، ج1، ص 117)،
هفت هزار یهودی ساکن شوش دارای چهارده کنیسه بودند، از این پنجاه و سه
هزار ترک یهودی مورد ادعا، حتا نیمدیواری از ساختمان یک کنیسه نیز در شمال
غرب ایران به دست نیامده است. بدین ترتیب، آشکار است که هیچ سند و مدرکی
در اثبات حضور ترکان در شمال غرب ایران روزگار ساسانی وجود ندارد و سران و
مبلغان نژادپرست پانترکیسم برای خلق سابقه و هویت تاریخی برای ترکانی که
هیچ ارتباطی با خطهی آذربایجان ندارند، به مقتضای سرشت و منش و روش خود،
چارهای جز دروغبافی و دروغپراکنی و جعل و تحریف تاریخ ندارند.
برگرفته از: http://prana.persianblog.ir/post/309/
به اشتراک گذارید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر